اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

از دوری صیاد دگر تاب ندارم

بسم الله الرحمن الرحیم

در حال آماده سازی پستی بودم ستاره روشن وبلاگی و تیترش نظرم را جلب میکند

موسیقی ضمیمه شده را باز میکنم

تنهای تنهایم هیچ پروایی نمیکم مانند کسی که عزیز از دست داده میزنم زیر گریه بلند بلند بلند...به پهنای صورت

و چه کسی عزیز ترازتو که ازدستت داده ام ؟؟؟

و چه غمی عظیم تر ازتو که بلدت نبوده ام؟؟؟

خون باید بگریم...

من گمنامی بلد نیستم من فریاد نزدن بلد نیستم من عشق بلد نیستم من هیچ بلد نیستم

 

 

چطور حسن روزافزونت را دیدند و در عالم ما خاکی ها گمنامی پیشه کردند؟!!! بی هیچ هیاهویی... آرام سوختند و رفتند... 

اینها رسواییِ ذولیخایی شان در کدام عالم بود؟!!!
 

دریافت
جمله آخر از:رسوایی ذولیخایی
 
۰۸:۳۸

رَکَب از خودی

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا تشخیص حق برای شما مثل روز روشن است یا مثل مورچه ای که درتاریکی روی سنگی سیاه راه میرود سخت است؟

تا یک جایی میتوانی دفاع کنی حرف بزنی اما از یک جایی به بعد کم می آوری...

سوال هایی برایت ایجاد میشود فقط در حد سوال میروری و از به اصلاح روشنفکر حزب اللهی که طلبه هم هست میپرسی قبلا هم سوال هایی ازین دست پرسیده بودی که به طور غیر منطقی میپیچاندت...

واقعا جوابی نمیتواند بدهد او که صدای حق طلبی اش در وبلاگش گوش مرا کر کرده بود...

نمیدانم طلبه هایی ازین دست رسالتشان فقط فریاد زدن و حرف های قشنگ است؟

پس چه کسی باید پاسخگوی سوالاتم باشد؟؟؟اگر نمیتوانید پاسخگو باشید حداقل خود را طلبه معرفی نکنید

اگر فقط اسم طلبه را یدک میکشید و طلبه نیستید لااقل آزاده باشید بگویید نمیدانم و ارجاع دهید به کس دیگری

من از اعتقاداتم به این راحتی دست نمیکشم ولی همین هایند که باعث شده اند یک شبهه در ذهن حزب اللهی بماند و فازش کلا برعکس شود.

سوالم را بی پاسخ میگذارد و قطع دنبال میکند...

که قطع دنبال قطعا مهم نیست و ناراحتی ام حتی از بی پاسخ گذاشتن سوال من نیست از اینگونه رفتارهای انقلابیون است؟

گاهی برخلاف روحیه و میلت بی ادب میشوی و دوست داری کلمه ای را بکار ببری که هیچ کلمه ای جز آن حق مطلب را ادا نمیکند دوست داری بگویی خب به دَرک.‌‌..

باورم نمیشد وقتی سوالم را مطرح کنم با این گونه رفتار مواجه شوم خوشحال بودم کسی هست که منطقی است و برای خدا کار میکند اما رکب خوردم

جرا این رکب ها برایم درس نمیشود؟؟

یادم می آید موقع انتخابات هم به ستاد های یکسری افراد که میرفتم در برابر سوالاتم یک جواب های خنده دار میدادند و خود را متصل به عالم غیب و بهره مند از امدادهای غیبی میدانستند و خود را یاران امام زمان عج...

فعلا که در منجلاب تردید ها دست و پا میزنم و از هرکس که او را انقلابی میدانم سوال میپرسم اما یا مثل این طلبه رفتار میکنند یا همان حرف های تکراری و شعاری را میدهند یا سکوت و لبخند تحویلم میدهند...

روحیه ام تحمل این حالت را ندارد باید تکلیف مشخص شود...

کاش استاد بود کاش میتوانستم تمام سوالاتم را بپرسم و با منطق و آرامشش پاسخم دهد و این روح زخم خوده ام آرام گیرد...

اگر آزاده ای حضور داشت و فکر کرد که میتواند به سوالاتم پاسخ دهد ممنونش میشوم

پی نوشت:خیلی به ندرت تند میشوم ولی گاهی رگ سیدی بالا میزند و ..‌‌.



۰۷:۱۰

دوباره سفیدم کن سفیییید

بسم الله الدحمن الرحیم
هرچه به سال ۹۸ نزدیک میشوم قلبم بیشتر درد میگیرد
از فکر کردن به تمام شدن۹۷ فرار میکنم ...
میترسم ...
فکر کردن به یک سال که تمام شد همانند باد گذشت و من هنوز اندر خم یک کوچه ام
اگرچه سال ۹۷ اتفاقاتی افتاد و نصف سال را خون گریه میکردم ولی دلم نمی آید تمام شود
دلم میگیرد از تمام شدن...
کاش هنوز فرصت بود تا سال ۹۷ را با پرونده ای سفید تحویل دهم
چرا خودم را در درجه ای پایین تر از سال گذشته میبینم؟
مگر نباید سال به سال بهترشوم؟
چرا روحیه های مثبتم را از دست داده ام؟
چرا غمیگنم؟
چرا همه هستند اما انگار نیستند؟

چرا چرا وهزاران چرا...
علتش را شاید بدانم
اگر عبد بودم اگر سمعا و طاعتا بودم اگر ...
این بلاها بر سرم نمی آمد...
تو رحمانی رحیمی رئوفی غفوری توابی ستاری
اما...
اثر وضعی گناه رگ گردنم را گروگان گرفته گند زده به روح و روانم 
نمیگذارد با خیالت راحت بندگی کنم نمیگذارد ...
نمیگذارد یک آب خوش از گلویم پایین رود بی چاره ام کرده
نادم ام از همه گناهانی که با عقل ناقص ام توجیهشان میکردم
شک ندارم دریای بی کران رحمتت همه را بخشیده
اما هیچ کاغذی بعد از سیاه شدن مثل اول سفید نمیشود
بد کردم به خودم بد کردم ...ظلمت نفسی ظلمت نفسی
اینگونه به درگاهت رو می آورم:
مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِی غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةِ (سَعَةٍ مِنْ) رَحْمَتِکَ 
دلم را به ذکر یا کریم الصفح دخیل میبندم تا شاید شفا یابد
(کریم الصفح یعنی: یک کسی تورو میبخشه و یک طوری فراموش میکنه که انگار نه انگار خطایی مرتکب شدی)
چقدر عبد برازنده است برای من از عبد واژه ای بهتر نیافتم برای اظهار بی چیزی ام
پ.ن۱:انگار رجب توانست دلایل تعطیلی موقت را ازبین ببرد.و ما ادارک الرجب؟
الکی اعلام تعطیلی کردم:).ولی واقعا اونجا قصدم نیامدن برای مدتی چند ماهه بود
گفته بودم پرچونه ام:)
فصلی که شروعش با رجب المرجب است بهانه ی خوبی است برای خانه تکانی دل
پ.ن۲:عجب سالی شود ۹۸!سالی که آغازش با میلاد پدر است!
دلم عجیب پدری شده...
باز نشر:پست پدری ام 
 یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین  
پ.ن۳:با تغییر نیت و سیاست برگشتم 
پ.ن۴:مبارزات و تغییرات رگباری را شروع کرده ام برایم دعا کنید لطفا:)

۱۰:۲۰

خدا مهربونی کرده ۲

بسم الله الرحمن الرحیم

برف منه قُندِقُندِ دُختَرُم دِ خَنِه موندِ

تک مصراعی که پدر موقعی که مدرسه میرفتم و تعطیل میشدم از بابت برف ،میخوندن

خدای رحمان خدای رحیم باز منت گذاشته بر سرمان فضلش را ارزانی مان کرده...

از شدت شوق به خاطر مهربانی اش اشک ریزانم 

نمیشود بنده خدایی چون او بود و عاشقش نشد

نماز شکر بخوانیم برای الطاف بیکرانش

فَکَیْفَ لِی بِتَحْصِیلِ الشُّکْرِ،

 وَ شُکْرِی إِیَّاکَ یَفْتَقِرُ إِلَى شُکْرٍ، فَکُلَّمَا قُلْتُ لَکَ الْحَمْدُ

وَجَبَ عَلَیَّ لِذَلِکَ أَنْ أَقُولَ لَکَ الْحَمْدُ

سپاسگزاری ات چگونه برای من امکان پذیر است در حالی که سپاسم نسبت به تو خود نیازمند سپاسی دیگر است، پس هر نوبت که گفتم تو را سپاس، بر من واجب شد که به خاطر آن باز بگویم تو را سپاس

پ.ن:بلاخره در شهر پدری برف آمد اونم چه برفی:)

منو برفو خیابون:)

                                


۱۳:۱۳

کجای کارم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در جنگ صفین، تیری بر ران حضرت امیرالمؤمنین (ع) وارد شد . هر چه کردند در مواقع عادی خارج نمایند نتوانستند . خدمت امام حسن (ع) جریان را عرض کردند . فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد، زیرا در آن حال چنان از خود بیخود می شود که به هیچ چیز متوجه نمی گردد . به دستور حضرت مجتبی (ع) در آن حال تیر را خارج کردند، بعد از نماز امیر اخلاص، علی (ع) متوجه شد، خون از پای مقدسش جاری شد، پرسید:« چه شد؟ عرض کردند: تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم .

حالا من در حال نماز بودم ناگهان متوجه میشوم عنکبوتی روی سجاده ام در حرکت است...

دیگر نفهمیدم نماز را چطور خواندم...

چرا ؟ چون یک وقتی آن عنکبوت بیچاره بی آزار نیاید و مرا به این گندگی بخورد...

من کجای کارم؟


۲۳:۲۹

برای فرزندم۲

بسم الله الرحمن الرحیم

فرزندم بهترین زمان از منظر اسلام برای تربیتت ۷سال قبل تولد توست

میدانم شاید دیر باشد اما مادرت میگوید هیچ وقت دیر نیست:)

فرزندم مادرت آنقدر شوق تو دارد که هنوز شکل نگرفته در وجودش دارد برای آمدنت برنامه میریزد سی دی گوش میکند و در سر رسید گل گلی اش یادداشت میکند و فکر...

فقط مهم ترین نکته ای که تا کنون به آن رسیده ام این است جوری باشیم که میخواهیم فرزندانمان باشند ...تا خودمان درست نشویم فرزندانمان درست نمیشوند

"پست مرتبط"


۰۹:۰۰

محاله جواب نده

بسم الله الرحمن الرحیم

از چی انرژی میگیری؟از چی روحیه میگیری؟وقتی نماز میخونی احساس شعف میکنی؟وقتی اذان میگویند ذوق زده میشوی و میگویی آخ جوووون اذان گفتن باز باید بروم سر سجاده؟

وقتی عبادت محبوب را میکنی دوپینگ میکنی و پراز نشاط میشوی؟

اگر اینگونه هستی که التماس دعا خوشا بحالت

اما اگر اینگونه نیستی با من همراه شو...

خداوند میفرمایند اکر کسی غالب اشتغالش را من قرار دهد غالبا به یاد من باشد ذائقه اش را عوض میکنم

شهوتش را در مناجاتم قرار میدهم لذتی به او میدهم که باهیچ لذتی قابل قیاس نخواهد بود...

«إذا کانَ الغالِبُ على العَبدِ الاشتِغالَ بِی، جَعَلتُ بُغیَتَهُ و لَذَّتَهُ فی ذِکرِی»،

هرگاه یاد من بر بنده‌ام غالب شود، خواهش و خوشى او را در یاد خود قرار دهم.

وقتی لذت را بچشی وقتی نشاط پیدا کنی در بندگی آنوقت است که:.

«فإذا جَعَلتُ بُغیَتَهُ و لَذَّتَهُ فی ذِکرِی عَشِقَنی و عَشِقتُهُ»

هر موقعی که این خواهش و خوشی او را در یاد خودم قرار دادم، عاشق من می‌شود. من هم عاشق او می‌شوم.

میدانید جهنم رفتن فوق العاده دردناک است زیرا جهنمی از دوچیز میسوزد یکی آتشی سوزان با جسمی که ازبین نمیرود یکی اینکه به اوحالی میکنند لذت نبردی در دنیاحالا میزنیمت

برای چه آمده ام جهنم ؟چون خوش نگذروندم ، این سوختن داره این الهی غلط کردم داره الهی العفو داره

فقط خدا رو بخوایم محال جواب نده

(عذر خواهم بابت اینکه هرروز دارم پست میزارم.باید برم تو ترک)


۱۷:۵۵

نگاه زیبا

بسم الله الرحمن الرحیم

بعضی انسان ها که حتی اعتقادات مذهبی ندارند گاهی نگاهی دارند که منه به ظاهر بچه مذهبی که دم از اسلام میزنم اون نگاه رو ندارم واقعا غبطه میخورم به انسان هایی با نگاه هایی عمیق و متفکر...

داشتم از استاد پناهیان سخنرانی گوش میکردم

از دختری دانشجو سخن میگفتند که اردویی به قم رفته حال ماجرا را از زبان خودش میگویم: 

من وقتی آمدم حرم حضرت معصومه توجهم جلب شد که بزرگ ترین امامزاده ای که در ایران داریم از نظر صحن و سرا ، حرم و محترم بودن حرم حضرت معصومه است و علمای خیلی بزرگ در مقابل ایشان متواضعانه زانو میزنند و ایشون یک دختر هستند من وقتی این احترامی که اسلام ، علمای اسلام برای یک دختر قائل شدند دیدم،نگاهم به اسلام تغییر کرد تابه حال زیاد برای دینداری احترام و ارزش قائل نبودم اما  دیدم در اسلام واقعازن و مرد وجود ندارد

حتی اگر دختری فرد باتقوایی باشد باسواد باشد با علم و معرفت باشد تمام جهان اسلام در مقابل او تواضع میکنند

                                                  ***

بیهوده مگو که دوش حیران شده ای 

سر حلقه ی عاشقان دوران شده ای

 از زلزله و عشق خبر کس ندهد

 آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای …  

 استاد از ما دختران میخواهند این پیام را جهانی کنیم که مسلمان ها، مومنین خونگرم و باصفای ایران اسلامی ، شیعیان مهربان، بزرگترین حرمی که بعد از حرم معصومین احترام میگذارند حرم یک دخترخانم است اصلا مردم جهان بدانند مراجع عظام ، عرفای بزرگ مقید بودند هرروز به محضر این بانو برسند و به ایشان سلام کنند

خداروشکر که همچین دین بدون تبعیضی داریم

این حرم به تنهایی برای جهان خیلی پیام دارد 

بسیار دلتنگ حرم خاتون هستم ان شاالله روزی مان...

۱۷:۳۲

لطفا این پست مطالعه شود+بعدا نوشت

بسم الله الرحمن الرحیم

این پست که در راستای پست تناقض است(اون پست رو حذف کردم) به سه قسمت تقسیم میشود تا وقت خوانندگان بزرگواری چون شما گرفته نشود

قسمت اول:پرحرفی های اینجانب که توصیه میشود وقت گرانبهایتان را صرف نکنید

قسمت دوم:این قسمت برای آن همیشه خستگانی است که حوصله خواندن متن طولانی ندارنداما چون ناقص است و قسمتی از مطلب بیان شده زیاد بدرد بخور نیست ولی بازم ازهیچی بهتره

قسمت سوم:لینک کامل توضیحات برای آن جویندگان باحال که خیلی باحالن فقط کسانی که این هارو خوندن اعلام کنن جزو خواننده های توپ براشون حاضری بزنم😁

۲۳:۳۸

آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم

بسم الله الرحمن الرحیم

خواستم داغی مایعی را امتحان کنم...انگشت کوچکم را در درون مایع فرو بردم ...

انگار کل بدنم شعله ور شد پوست انگشتم به سرعت برگشت سوخت سوخت بوی سوختنش را حس کردم

پیاله آبی آوردم و انگشتم را درونش قرار دادم حتی لحظه ای نمیتوانستم انگشت را از آب سرد درون پیاله بیرون بیاورم هر جا که میرفتم پیاله همراهم

به یاد آتشی افتادم که حرارتش چند برابر حرارت آتش های این دنیاست به یاد آیات بیم دهنده به یاد ریگ های داغ و وعده های خداوند

با پروردگار عالم سخن گفتم که پروردگارا من ضعیف چطور طاقت بیاورم منی که تحمل سوختن یک انگشت را ندارم چطور تاب آن آتش های عظیم را بیاورم؟

دیدم بهترین سخن در این حالت مناجاتی است که بابا علی ع به کمیل آموخت:


یَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِی‏ یَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِی وَ ذِکْرِی وَ تَرْبِیَتِی وَ بِرِّی وَ تَغْذِیَتِی هَبْنِی لاِبْتِدَاءِ کَرَمِکَ وَ سَالِفِ بِرِّکَ بِی‏ یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ رَبِّی أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی بِنَارِکَ بَعْدَ تَوْحِیدِکَ‏ وَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِکَ‏ وَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِی مِنْ ذِکْرِکَ وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِّکَ‏ وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرَافِی وَ دُعَائِی خَاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ‏


پروردگارا! بر ناتوانى جسمم و نازکى پوستم و نرمى استخوانم رحم کن. اى که آغازگر آفرینش و یاد و پرورش و نیکى بر من و تغذیه ‏ام بوده ‏اى، اکنون مرا ببخش به همان کرم نخستت، و پیشینه احسانت بر من، اى خداى من و سرور و پروردگارم، آیا مرا به آتش دوزخ عذاب نمایى، پس از اقرار به یگانگی ات و پس از آنکه دلم از نور شناخت تو روشنى گرفت و زبانم در پرتو آن به ذکرت گویا گشت و پس از آنکه درونم از عشقت لبریز شد و پس از صداقت در اعتراف و درخواست خاضعانه ‏ام در برابر پروردگاری ات

بزرگواران:ملتمس دعایتان هستم...

۰۷:۳۲

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan