اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

آشــــپزی جات

بسم الله الرحمن الرحیم

تا حالا قسمت نشده بود آش درست کنم،آش رو همیشه دسته جمعی میخوریم و بزرگترای مجلس درست میکنن

با خودم گفتم بلاخره که چی؟همیشه که قرار نیست کوچیک بمونم گفتم منم سری بشم تو سرا بدون هیچ پرسشی و بدون هیچ تحقیق و پیش زمینه ای دست به کار شدم

ولی خودمونیما چقد آسونه آش درست کردن اصلا کاری نداره...

جاتون خالی خیلی جا افتاده و عالی شد فقط یه مشکل کوچولو داشت اینکه تا بقیه یه قاشق داخل دهان مبارک میذاشتند بلافاصله وبی اختیار دست مبارک رو در حالی که همچون باد بزن بود جلو دهان حرکت میدادند.چرا؟چون بنده تا جایی که جا داشت فلفل ریخته بودم و وقتی طفلکی ها از سوزش دهان به کشک ها پناه میبردند قشنگ مثل اژدها آتیش میزد بیرون.چرا؟چون بنده تا جایی که جا داشت تو کشک ها سیر خام رنده کرده بودم

من خودم که تندی خورم با به به و چه چه میخوردم به بقیه هم کاری نداشتم

یک نکته کاملا مور مور کننده ولی لازم:قبل از سابیدن کشک ها حتما ناخن های همچون *** خود را از ته بگیرید که دیگران همراه آش کشکو ناخون میل نکنند.با تشکر

 

من به یه نتیجه کاملا غیر علمی رسیدم هر چی آدم حساس تر و دقیق تر باشه بدتره

شما نمیدونید من برای یک کیک درست کردن چه باکلاس بازیا در نمی آوردم!سفیده تخم مرغ از زرده جدا همراه شکربا همزن انقد میزدم که خوابم میبرد!شیر رو به دمای محیط میرسوندم آرد رو با همزن دستی خیلی آروم آروم و کم کم اضافه میکردم و کلی قرطی بازی دیگه ولی آخرش اونی نمیشد که تو عکسا میدیدم:)

یه شب ساعت 12:00بامداد به سرم زد کیک درست کنم آقا من اومدم همه مواد رو قاطی کردم و ریختم تو کیک پز

نمیدونید چه کیکی شد انقده پف کرد که در کیک پزو زد بالا :))

تو خیاطی هم همین داستان هارو داشتم خودمو برای میلیمترها اذیت میکردم

اما نباید سخت گرفت..درس بگیرید از تجربیات من خب؟

 

 

 

۱۷:۲۰

عروس بی بی

به نام خدای غریب نواز

امروز قلبم را دل پراز زخمم را با یادتان با زیارتتان آرام کردید

ای شاهزاده رم که شاهزادگی سرزمین پهناور رم برایتان بی ارزش تراز ذره بود و شدید شاهزاده قلب پسر رسول خدا شدید عروس بی بی دوعالم...

چقدر زیباست بانو که بی بی عروسی برای پسرش برگزیند که اصلا مسلمان نیست

اما در مسلمانی گوی سبقت را از زنان عالم ربوده است

شما با عروس بی بی شدن از غریبی درآمدید

بانو دختر بی بی دارد از غریبی میمیرد نگاه مادرانه تان کافیست برای تمام درد های بی درمانش

راستی بانو چه شد که شدید برگزیده چه شد که شدید مادر ولی خدا چه شد که شدید عروس بی بی؟؟

 

السلام علیک یا ام ربیع الانام و صاحب صمصام

 

عالَم به نزد حضرت مهدی ادب کند

مهدی خودش به محضر مادر مؤدب است

 

+لازم میدونم بار دیگه ازاین تریبون اعلام شکر گزاری کنم برای شغل سراسر از عشقم دراین شغل بیشتر از همیشه احساس مفید بودن میکنم ماجراهای عجیب و غریبی هم که به وفور در حال اتفاق افتادنه رو سر فرصت با شما به اشتراک خواهم گذاشت

ولله الحمد...

 

۱۶:۳۱

حرف های گنده گنده

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها وبعلها وبنیها وسرالمستودع فیها

کی گفته بچه مسلمون باید یه گوشه بشینه و به کارهای اقتصادی نزدیک نشه؟؟

خیلی غم انگیزه ما از معصومین علیهم السلام فقط جنبه معنوی و معرفتیشون رو میبینیم

حضرت امیر ...بی بی دوعالم...امام مجتبی...خدیجه کبری...علیهم السلام همه این بزرگواران فعالیت اقتصادی درحد عالی داشتند.

اگر بی دین ها پولدار های یک جامعه باشند که جامعه به بی راهه میره!

هنوز بئر علی های شهر مدینه داره به خلق الله آب گوارا میده!

ابوترابی که از چاه خارج نشده چاه رو وقف میکردند.

ام ابیهایی که باغی به بزرگی فدک رو اداره میکردند و چند نفر از کنارش روزی میخوردند.

من آدم مادی نیستم و با کمترین پول قادرم به حیات خودم ادامه بدم پول هیچ وقت برام مهمتراز دل خوش نبوده و معتقدم اکسیر زندگی عشق هست ، عشق به هرچیزی...

با وجود رفاه مالی هیچ وقت ول خرج نبودم وهنوز پول توجیبی های آقا جونم رو دارم که برکتش تمومی نداره

مهم تر از میزان پول برکت اون پوله...

خسیسم نیستم واقعا

اما من دختر بی بی میخوام مثل حضرت مادر یه فعالیت اقتصادی راه بندازم فعالیتی که هم سودش تو چشم من بره هم بقیه:)

سرمایه ام زیاد نیست ولی من قادر هستم با همین سرمایه کم اونقدر تلاش کنم تا به نتیجه برسم .

خیلی ها بگم گفتن طلا بگیر دلار بگیر بورس سرمایه گذاری کن

ولی اینها هیچ کدوم در شان شیعه نیست

اساتید و علما در خدمتتون باشیم اگر راهنمایی بفرمایید و از تجربه هاتون بگید ممنون میشم:)

 

پ.ن1:جدا برام یه سوالی پیش اومده استاد پناهیان مثل من فکر میکنه یا من مثل اون؟

دریافت

پ.ن2: این پست هم مثل همیشه برای خودم زیاد نوشابه باز کردم

پ.ن3:آقا اونروز یه بچه رو میخواستم واکسن بزنم اولش که زمین و آسمونو بهم دوخت بعد یهو چشمش افتاد به انگشتر عقیق خوشرنگم دیگه ول کن انگشتر ما نبود بهش گفتم برو یره من کل بازار رضا رو طی کشیدم تا این انگشترو پسند کردم اونوقت یک کاره بدم به تو هیچی دیگه پیچوندمش

نتیجه گیری اخلاقی:من خیلی هم خسیسم

نتیجه گیری ورزشی:من بولوف زیاد میزنم و نوشابه زیاد باز میکنم شما باور نکنید

نتیجه گیری مع الفارق:بلند پروازی من گوش فلک رو کر کرده

 

ولله الحمد..

۱۸:۱۸

وقتی دختر بی بی مربی میشود!

بسم الله الرحمن الرحیم

یه مدت مربی باشگاهمون براش کاری پیش اومد و باشگاهو سپرد به من!

من هم اولین کاری که در جهت مربیگری و رئیس بازی کردم این بود که اون فلش لامصب رو با اون آهنگای جفنگش به یغما بردم و اسپیکرو به گوشیم وصل کردم ...حالا هرچی گوشیمو زیرورو میکنم دریغ از حتی یه آهنگ ملایم

فقط سخنرانی و مداحی...

آقا ما اومدیم ازون مداحی قشنگامون گذاشتیم ...موج غرغرات سرکار الیه ها به سمتم سرازیر شد

بنده هم با زبون نرم خامشون کردم و راضی شدن

درگام دوم مربیگریم خواستم برم عکس اون گولاخارو از دیوار بکنم  آدم به جای انگیزه میگرخه وقتی به اونا نیگا میکنه

اما خاله دختر گفت اگه اونا رو بکنی فاطمه خانوم(مربی باشگاه)ازینجا شوتت میکنه بیرون...منم منصرف شدم

نوبت رسید به ورزش های گروهی با اعتماد به نفس و بسم الله شروع کردم فقط یه مشکل کوچولو این وسط وجود داشت .من چهارتا حرکت که میرفتم دیگه بعدش به ذهنم نمیرسید چه حرکتی بزنم!

و میگفتم خب آب بخورید و تاوقتی آب نوش جان میکردن به خاله دختر چشمک میزدم میگفتم کدومو برم ؟اونم مگفت همشو برو!

و من ازخودم حرکت اختراع میکردم و تموم میشد

یه مشکل دیگه ای که وجود داشت این بود که من اصلا نمیتونم روحیه جدیمو حفظ کنم و وسط توضیح دادن به تازه واردا میزدم به در مسخره بازی و تایم تموم میشد و هنوز اونا برنامشونو نرفته بودن

هیچی دیگه تو اون چند روز گند زدم به باشگاش:))

خدا یه چیزی میدونسته من رو معلم نکرده اصلا استعدادشو ندارم

الان یه چند وقتی هست نرفتم باشگاه به دودلیل: باشگاه از خانه مان دور است و اینکه واقعا نمیرسم!

اما اومدم با خودم سبک سنگین کردم دیدم پشت این ورزش من چه هدف های والایی وجود داره نمیشه کنارش گذاشت و هرجورشده باید احیا بشه

ازجمله هدف هاش اینه که من قراره مادر بشم و باید قبلش خودم رو قوی کنم و...اووو چقد زیادن هدفای ورزش

همین دیروز دوباره استارتشو زدم تا وارد باشگاه شدم فاظمه خانوم اومد استقبال و دست وروبوسی و ...که کجا بودی؟که دیروز بهت فکرمیکردم...

فک کنم باز برام یه خوابایی دیده:))

خدا بخیر کنه

ولله الحمد...

۲۳:۳۰

داشتیم؟ :)

بسم الله الرحمن الرحیم

کربلا!داشتیم؟

آخه الان وقت بسته شدن بود؟؟

اولین حقوقم رو قبل اینکه شاغل بشم نذر اومدن به تو کردم اینکه همون اول دست نگه داشتم و نیومدم برا این بود که گفتم بذار یه جور خاص بیام وقتی بیام که زندگیم به سروسامون رسیده و از بلاتکلیفی خلاص شدم و دست یکی دیگه رم بگیرم بیارم:)

اما همین دو سه روز پیش بود که گفتم شاید پدر منو همینجوری بیشتر میخواد بیخیال خاصی دلم تنگه  هنوز میخواستم همسفر جور کنم و آماده گذشتن از هفت خوان بشم که بسته شدی ...

باشه منم همچنان منتظر میمونم

که عشق میرسد و از راه و دلبخواه تو نیست

مهم عشقه که میرسه مهم خود خود عشقه نه دل من

 

دیدید گفتم باور کنید بچه های حسینید اصلا ابا عبدالله یعنی پدر بنده های خدا

تا اونروز گفتم پدر جانم تا گفتم دخترتم...

بدون هیچ برنامه ریزی قبلی کاملا یهویی خودم رو وسط دعای کمیل حرم دیدم و مداحی که همش میگفت الهی بالحسین...

خداراشکر

 

گفتم حالا که مشهد اومدم سعدی هم برم یه هدفون بخرم...

نمیدونم فقط من این مشکلو دارم یا شما هم بهش دچارید؟آقا هیچ هندزفری تو گوش من جا نمیشه یعنی تو گوش داداش کوچولوم جا میشه ها ولی تو گوش من نه همیشه به زور تو گوشم میکردم و بعد ذو دقبقه گوشم مترکید

وازونجایی که میخوام سلسله مباحث سخنرانی گوش کنم و العفاصی گوش کنم و حالشو ببرم و همچنین وقتی میرم باشگاه لهو لعبات به گوش مبارکم نرسه بعد از مدت ها دست به جیب شدم ویه هدفون خریدم

وقتی فروشنده میخواست هدفونو برام تست کنه یه آهنگ گذاشت که هی میگفت گیســـــــــووووو پریشاااااااان

آقا این رفت تو مخ ما مگه بیرون میرفت آخه یاد زهره افتادم که به من میگفت گیسو پریشان نکه گیسوانم پریشان باشه نه ولی میگفت منم بهش میگفتم زهره کچل نکه کچل باشه نه ولی میگفتم

هیچی دیگه اومدم دانلودش کردم یه بار گوشش کنم و پرونده اش بسته بشه خواستم برا شمام بزارم تو مخ شمام بره و اذهانتون مشوش بشه بعد دیدم آهنگه ته ته لهو لعبه و قشنگ میشه باهش بساط بوووق پهن کردگفتم موجبات لهو لعب شما رو فراهم نکنم بهتره

تو سعدی یه سرم پاساژ مهتاب زدم آقا این دانشجو ها ودانش آموزا که ووول میخوردن تو مغازه هاش بد جوری بوی ماه مهرو انداخت تو کله ی ما...

کاش میشد منم ارشد بخونم :(

۰۷:۳۴

بیاید باور کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

بیاید باور کنیم ما همه بچه های حسینیم...

به خودش قسم ما همه بچه های حسینیم

اگر باجون و دل باور کنیم بچه های حسینیم نگاهمون به این زندگی فرق میکنه

دیگه نمیتونیم هرکاری بکنیم...

دیگه نمیتونیم برای خودمون باشیم

اگرم بچه های ناخلفی باشیم پدر هیج وقت بچه شو رها نمیکنه

.

.

.

من دختر حسینم

حسین رهام نمیکنه

یا حسین علیه السلام

 

۱۲:۵۰

کلی +

بسم الله الرحمن الرحیم

رفتم تست فیزیولوژیک دادم چه تست عجیب غریبیه!

یه میله دستت میگیری هی خاموش روشن میشه و براساس فیزیک کوانتوم کل ویژگی های بدنت رو از فرق سر تا نوک پا میریزه رو دایره

نمدونم ویسکوزیته خون بالاستو بطن چپت خیلی قوی هستو فلان ویتامینو کم داری رگ های مغزت کمی خشک شدن خیلی احساساتی هستی در حالت معنویت و عشق ورزیدن کانال های بدنت بهتر کار میکنن!!!

راستش خیلی تعجب کردم آخه من برای دو تا هورمون ناقابل رفتم آزمایش دادم 60 هزار تومان پیاده شدم اونوقت این بیاد همه چیزتو همه چیزتو آنالیز کنه با 50 تومن؟؟

خودش که میگفت این تست بیرون بالای دو میلونه نمدونم والا...

ولی خیلی باحال بود

 

+دارم بساط کارهای هنریمو دوباره پهن میکنم از قنادی گرفته تا چرم و چه و چه....

توکت علی الله میخوام دوباره استارتشو بزنم

 

+دو تا همکارم باز دوباره زدن به تیپ و تار هم یعنی نمدونید چه گیس و گیس کشی راه انداخته بودن من بیچاره هم این وسط موندم چیکار کنم با اینا

هر دوشون مقصرن و کلا با هم حرف نمیزنن و مخاطبشون کلا منم

دیروز کل محل کارو رنگ زدیم ...

یه خیر جذب کردیم پولشو داد بعد همکارم گفت حالا که این حاجی داره پولو میده بیشتر بگیریم بدیم به یه کارگر بیاد اینجا رو تمییز کنه ...

چیزی بهش نگفتم و جارو رو برداشتم و تو دلم گفتم این نهایت سو استفاده اس...

همکارم دید من با این قیافه جارو برداشتم اومد کمکم همکار دیگه هم اومد تا ساعت 15 وایستادیم و همه جا رو مثل گل کردیم و بعد رفتیم خونه 

الان تو فکر اینم که فروردین به شهرداری بگم بیاد تو حیاط گل کاری کنه :)

حیف که من مهمون دو روزه اینجام وگرنه اینجا رو بهشت میکردم

#خود شیفته زمانه منم

 

+تو فکر این بودم پول هامو چیکار کنم؟؟

ازینکه تو بانک بزارمو هی روش سود بیاد متنفرم دوست دارم یه کار تولیدی و مفید باشه

خیلی فکر کردم کلی ایده ....

یهو به ذهنم کتاب فروشی رسید...همیشه فانتزی یه کتاب فروشی داشتم

اما نمیدونم دقیقا باید چیکار کنم و اصلا شدنیه؟؟چقد سرمایه میخواد؟؟

هیچ اطلاعاتی در این زمینه ندارم

کتاب فروشی سیار چطوره؟؟یه ون بخرم و خودم نقاشیش کنم و هر وقت دلم کشید برم و کار فرهنگی کنم 

با این گرونیا هم باید وام بگیرم هم طلاهامو بفروشم هم قرض بگیرم هم پس اندازمو بزارم

پیشنهادی ندارید؟؟

+من جنگی میام پست میذارم و میرم به جان خودم نه میرسم پست هاتون رو بخونم نه به موقع جواب نظرات رو بدم...ببخشید دیگه

+یه عالمه +دیگه بود که به خاطر گل روی شما منصرف شدم

یاعلی

۱۵:۳۴

عین الحیات

بسم الله الرحمن الرحیم

با اینکه خدا وسط مشکلات و سختی ها بیشتر جلو چشمونه با اینکه اینجور وقتا بیشتر صداش میزنیم

من دلم برا خدا تنگ شد دلم براش خییییلی تنگ شد

دلم برای خلوت های دونفرمون برای دل و قلوه های وسط حرف های عاشقانمون تنگ شد

دلم برای شونه های لرزون تو نماز برای فقط تو فقط تو گفتن ها تنگ شد

دلم بیشتر از همه برای خلوص تنگ شد برای خلوصی که امام صادق میگه سخت تر از انجام دادن خود عمله

خواستم برای این دل تنگی یک قربانی بدم قربانی که در برابر کبریایی خدا هیچی نیست ولی برای من ذره همه چیزه همه چیز

اما لرزیدم اما دست نگه داشتم تا بیشتر فکر کنم ببینم اصلا توان همچین قربانی دارم یا نه؟؟

که وسط راه کم نیارم و آبرو حیثیتم جلو خدا بره:)

 

سلام علیکم خوب هستید؟چه خبرا؟؟

۱۳:۰۵

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan