اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

ن مثل نامه

یا من یعطی الکثیر بالقلیل

همه شروع کردید به نامه نوشتن منم که ته ته نامه نویسا ولی وقتی قراره دریک چالش شرکت کنی یه مقدار انتخاب سخت میشه

البته برای من انتخاب بین افراد حقیقی سخت هست که الی ماشاالله هستند وکلی حرف و نامه باید برای تک تکشون بنویسم قبل از اینکه دیر بشه

 اما انگار چالش برای یه شخصیت کارتونی و خیالیه خداروشکر 

خواستم برای یکی از شخصیت هایی که باهاش کلی خاطره دارم بنویسم و کلی احساسی و اینا...

دیدم هم تکراری میشه هم کلیشه ای...پس تصمیم گرفتم برای اون سنجابه تو عصر یخبندان که بیچاره حتی اسمم نداره یه نامه با نثر عامیانه و خودمونی بنویسم:)


سلام بر سنجاب گوگول مگولی قشنگ خدا

واقعا فکرشم میکردی من تو رو انتخاب کنم و برات نامه بنویسم؟خودمم فکرشو نمیکردم اما انقد تودل برو هستی که تو شدی مخاطب نامه ام

آشنایی من باتو تو یه مهمونی بود که همه غرق حرف زدن و خندیدن بودیم و دایی اسماعیل غرق در تلویزیون.

خب  داشت عصریخبندان نگاه میکرد دایی به اون هیکل ومنم متعجب دایی مارو چه به کارتون.کنجکاوشدم و منم نشستم کنارش نگاه کردم.تو از همون اول تو حاشیه بودی ولی من توجهم به توبیشتر از بقیه بود و دلم غنج میرفت برای کارات

الهی من دور اون قیافه بامزت بگردم آخه تو چقد خفنی که به خاطر عشقت (بلوط)جزغاله میشی،دود میشی میری هوا،میترکی،پوخ پوخ میشی،قندیل میبندی ولی نه آخ میگی نه ول کن ماجرایی!

خدا وکیلی برای عشقت به هسته زمین و فضا و اعماق اقیانوسو و هرجاکه وجود خارجی داره هم رفتی!بابا تو دیگه کی هستی؟

اینکه اصلا زندگی نمیکنی و فکر و ذکرت کلا بلوطه چه حسی داره؟

در نگاه اول باید خیلی سخت و بی خود باشه همچین زندگی ای وخالی از لذت

ولی من یه جورایی میفهممت میدونم در عین سختی داری لذت میبری به دنبال بلوط رفتن و رفتن و رفتن و نرسیدن یا رسیدن وازدست دادن و دوباره رفتن با وجود همه دویدن هاش وبلاهایی که سرت میاد  شیرینه برای تویی که عاشقی...و عشق باعث حیات و نیرومحرکه زندگیته...میفهممت.من دختر بی بی خوووب میفهممت

وجالب تر اینکه هروقت بهش میرسی ازش استفاده نمیکنی نمیخوریش فقط دوستش داری دوست داری باشه و محو قدوبالاش بشی و قربون صدقه اش بری

ای جانم چقد تو صاف و ساده ای...

چقدر توخستگی ناپذیر و سخت کوشی...

وشجاع...

دم شوما گرم

حیف که تو فیلم کلا تک پری و باهیچکس رابطه نداری حتی صداتم یه بار نشنیدیم وگرنه میگفتم به سید سلام مخصوص برسون و بهش بگو:

Thank you so much for laughing

توفیقات روز افزون:)

 

دختر بی بی


پی نوشت:

ممنونم جناب گوارا بابت دعوتتون گرچه به زوردعوت گرفتیم:)

بنده هم دعوت میکنم از:سبو جون،ام علی ملقب به آشوب شهر،زینب جان نهری،آلای نازنین،اردیبهشت جانان،مبهم خانوم گل وجناب گلرنگیان و داکتر مهربان

 

۰۱:۰۱

داوود کیم

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی میرم تو صفحه داوود کیم(خواننده تازه مسلمان کره جنوبی) و بهش راجع شیعه پیام میدم حتی میرم بهش ایمیلم میزنم☺️

خدا کنه بخونه...

اگه خدا سعادتش رو بخواد میخونه😁

۱۱:۱۹

زن

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز باهمکارای خانومم دور هم جمع شده بودیم یعنی اونها دور من جمع شده بودند کلا اتاق من تبدیل شده به محل جمع نسوان مرکز  خدمات جامع سلامت:))

مریضا خودشون حفظ شدن ماما،پرستار،خانم دکتر،خانم آزمایشگاه نباشن باید تو اتاق من سراغشونو بگیرن:))

این هم خوبه هم بد...حالا بگذریم که چرا بد یا خوب؟‌

راجع به بحث شیرین شوهر حرف میزدیم :)

هممون توی جمع متاهل بودیم و از نارمانتیکی همسرامون دررنج:(

آخه چقد سخته مگه رمانتیک بودن؟

زن ها درعین پیچیدگی خیلی ساده ان با کمی توجه و محبت به قدری شارژ میشن و پرانرژی میشن که هزار برابر اون محبت رو برمیگردونن به خود مرد.

خود من این روزها به لحاظ جسمی وروحی خیلی فشرده ام

سرکار،نهار،شام،ظرف،تمییز کاری خونه،کارای رئوف که خودش هزارتا زیر مجموعه داره،کارای هنری(خیاطی،جواهردوزیو...)،ورزش

تقریبا صفرتا صد همه چی باخودمه منکه این کارارو بدون هیچ نیروی کمکی میکنم (که البته گاهی هم نمیتونم و میمونه) اگه در کنار توجه و محبت همسرم باشه قطعا خستگیش به تنم نمیمونه قطعا در کنار این همه کاروکار لذت بیشتری میبرم و به خانواده م هم منتقل میشه...

جان ناقابلم به فدای امیرالمونین که میفرمایند:

الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَه

کاش روی قبرم بنویسند اوعاشق علی بود:)

 

۲۳:۴۸

الحمدلله علی کل حال...

بسم الله الرحمن الرحیم

پریشب با ماشین دوستم خواستیم بریم بیرون...ماشینشون شاسی بلنده تا سوار شدیم و درو بستم رئوف از فضای قسمت عقب ماشین که شیشه هاشم جوری بود که بیرون خیلی دید نداره ترسید...جوری گریه میکرد وجیغ میزد که تاحالا ندیده بودم حتی تو بغل منم آروم نمیشد همه ی ترفندارو زدم ولی فایده نداشت...

فکرو ذهنم شد بچه های مظلوم غزه که صداهای مهیب بمباران چه ترسی براشون ایجاد میکنه که حتی اگر مادری باشه اگر بغلی باشه بازم نمیتونه آرومشون کنه...

تازه این صداها قسمت خوب ماجراست 

مادرو خانواده و دوستاشون جلوی چشماشون تیکه تیکه میشن

نمیدونم این بچه ها حتی اگر جنگ تموم بشه میتونند به حالت عادی برگردند؟

خدایا من دیگه نمیکشم ...

رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ

۱۹:۱۳

اللهم عظم بلائی

بسم الله قاصم الجبارین

چندروزی حالم بهتر بود همه پیج های غزه رو آنفالو کردم تصویری نمیدیدم اما بازم دلم میجوشید

دیشب که استوری دوستانم رو دیدم که دارن غزه رو به شدت بمباران میکنند واینترنت اونجا رو قطع کردن ...

رئوف خواب بود دلم رفت پبش بچه های اونجا که امشب به جای خواب تو بغل مادراشون میلرزن و جون میدن 

ساعت یک شب بود صبح زود باید میرفتم سرکار اما نمیتونستم بخوابم تسبیحم رو برداشتم و آیه اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ رو گفتم و گفتم ...

امروز صبح رفتم تو اینستا اسم آقای مومن و اقای صالح رو که هروروز کلی استوری و پست از غزه میذاشتن سرچ کردم ببینم واقعا نتشون قطع شده یا ان شاالله این خبر دروغه...

دیدم هیچ استوری از صبح نذاشتن قلبم ریخت ...

خدایا خودت رحم کن خدایا صاحبمون رو برسون😭😭😭

۱۰:۳۲

💔

بسم الله الرحمن الرحیم

قلبم دارم از سینه ام درمیاد

فکر کنم باید از خیر لایک و انتشار پست های مربوط به غزه دست بردارم وهمشون رو آنفالو کنم چون دیگه جونی برام نمونده...مغزم تحمل اینهمه رنج و درد و خون رو نداره...قلبم دیگه توان تپیدن نداره

بیش از همیشه این روزها غیبت امامم بردلم سنگینی میکنه

خیلی بی تاب حضورتون هستیم آقاجان 

اللهم عجل لولیک الفرج

۱۱:۴۰

یا وعدنا الصادق

بسم الله الرحمن الرحیم

آب خوش از گلوم پایین نمیره...حالم بده...قلبم درد میکنه ...اشکام مدام درحال ریختنه ...با بغض میخوابم با بغض بیدار میشم 

همش درحال بوسیدن و بوییدن رئوف هستم 

وجودش کمی از سنگینی روی دلم رو کم میکنه...اما این غم دوا شدنی نیست مگر با شنیدن صدای یا اهل العالم اناالمهدی....

آقاجان،جان عالم به فدایت من و پسرم وهمسرم و پدرم و مادرم و همه چیزم فدایت...

یه فکری به حال قلب های دردمند ما بکن گرچه ما هیچ وقت به فکر قلب نازنین شما نبودیم اما دیگه نمیتونم زندگی کنم درحالی که اونطرف بچه ها تو آغوش مادراشون جون بدن و تیکه تیکه بشن و کاری از دستم برنیاد...

 

اللهم عجل لولیک الفرج

۰۹:۳۹

بعداز سه سال و نیم

بسم الله الرحمن الرحیم

به پیشنهاد دوتن از همراهان قدیمی اینجا مینویسم

از آخرین پست اینجا سه سال و نیم میگذره باورم نمیشه سه سال و نیم دیگه از عمرم کم شد این حدیث ابا عبدالله رو به یاد می آورم

یَا ابنَ آدَمَ! اِنَّما اَنتَ اَیّامٌ، کُلَّما مَضی یَومٌ ذَهَبَ بَعضُک؛
ای فرزند آدم! تو همان روزهایی هستی که سپری می کنی. هر روزی که می گذرد، بخشی از وجود تو از دست می رود.

هم حس غم دارم هم ندارم

الحمدلله رب العالمین تو این سه سال و نیم جهان بینی م متفاوت شده در خیلی از جهات پس رفت داشتم اما اینکه حدیثه سادات نسبت به رفتار آدم ها نسبت به قضاوت اون ها نسبت به امور دنیا تا حد زیادی بی تفاوت شده رو دست آورد بزرگی برای خودم میدونم و این دستاورد بی شک لطف بی کران الله است که با سختی و پستی بلندی روزگار من رو صیقل داد و شدم این حدیثه سادات...

خدا نعمتی به من داد که تا بخوام به غم و غصه ی این دنیا حتی فکر کنم نمیذاره واون کسی نیست جز رئوف...

پسری که از امام رئوف خواستم و سه ماه بعد تو بغلم بود:)

راستش الان اصلا توفیق ندارم مستحبات انجام بدم توفیق مناجات های سابق رو ندارم اما خدا و نعمت هاش دائم در دل من جریان دارند 

اونقدر رئوف من رو به یاد خدا میندازه که اشکام جاری میشه و آیه فتبارک الله احسن الخالقین بر زبانم جاری...

این روزها که دایی مهربانم رو از دست دادم بیشتر این دنیا در نظرم بی ارزش میشه و دائم در ذهنم مرور میکنم دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

خودم باورم نمیشه اگه الان کسی بیاد بزنه تو صورتم اونطرف دیگه ی صورتم رو در اختیارش قرار میدم 😁

خیلی به مرگ فکر میکنم وبسیار  نزدیک میبینم اما واقعا از مرگ به خاطر نبودن توشه و گناهانم میترسم و چقدر آماده نیستم :(

ناامید اما نیستم ...

همیشه یاد مرگ این حدیث بابا علی جان رو به یاد من میاره(نقل به مضمون)

برای این دنیا طوری زندگی کن که گویی تا آخر دنیا زنده هستی ، برای آخرتت طوری زندگی کن گویی یک روز بیشتر زنده نیستی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

 

۰۹:۲۹

غزل خدافظی

بسم الله الرحمن الرحیم

باید حسین دم بزند از فضائلت
وقتی حسینی است تمام خصائلت
تعبیرهای ما همه محدود و نارساست
در شرح بیکرانی اوصاف کاملت.

 

نخواستم بیش از این بدهکاری ام را بیفزایم و شرمنده ادب تان شوم.

همه دنیا را بدهکار ادب تان کرده اید ای اسوه ادب ای سلطان ادب...

ای پسر ام البنین ای پسر فاطمه...

 

 

به دلیل برخی قواعد اخلاقی و دینی و ...نمیتوانم اینجا را به روال سابق ادامه دهم

که اگر ادامه دهم دیگر نمیتوانم نام اباالفضل العباس را بر زبان بیاورم و باید آرزوی دیدن چشم هایش را به گور ببرم

ومن آدمی نیستم که آرزوهایم را فدای نفسم کنم

لغزش های زیادی داشته ام و البته خداوند رحیم و غفور است وخود را مستغرق در رحمتش میبنم با همه کاستی ها

در همین راستا خانه ای جدید خواهم ساخت که قصد دارم محیطش فقط زنانه باشد که درمحضر ربوبی خدا دچار بی ادبی نشوم

که به اعتقاد من گناه بیش از ظلم بی ادبی است

 

والعاقبه للمتقین

ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب

 

* آدرس خانه جدید را برای  خواهران ارسال خواهم کرد اگر مایل بودند

اگر خواهری هم از قلم افتاد ومایل بود آدرس تقدیمش میشود

 

 


دریافت

شب مبعث است شب رحمت اما دل من امشب هوای عباسش را دارد

امشب عید است اما دل من روضه میخواهد

حالم خیلی خوب بود اما دنیا سرسازگاری با من ندارد

دعا کنید.بدرود

۰۰:۴۵

تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن

                   "یامقلب القلوب والابصار هب لی قلبا یدنیه منک شوقه"

تو خونه بودیم غریبونه نشسته بودیم و زیارت باب حوائج، صاحب کشورمون بابای امام رضامونو زمزمه میکردیم 

حرم امام رضامونو با بغض نگاه میکردیم که چقدر خلوته که چقدر دلمون اونجاست که چقدر...

دست دلمون رو دادیم به پسر موسی ابن جعفر و سالمون رو تحویل گرفتیم

سالی که امسال سین مبارکی داشت...

سالی که امسال سلیمانی با حضور بیشتری داشت

تصاویری که تو حرم امام رضا شونه هاشون از شدت خلوص میلرزید رو برای صدمین بار دیدم 

کمتر از ذره ام ولی من اون حالو از خدا خواستم حال سلیمانی رو تو حرم امام رضا حالی که بلاخره حاجتشو بهش دادند حاجتی که سالها در انتظارش بود عاقبت بخیری به زیباترین حالت...

 

 

هی با خودم میگم یا کاش اصلا پام به بیان و وبلاگ باز نمیشد یا کاش این اتفاقا تو وبلاگ برام نمی افتاد اما از اونجایی که اهل فرار نیستم و قادر هستم به تفکیک همه چی ازهم و کنترل ذهنم و از همه مهم تر به قول سید گلپا توی قیدار خدا رفیق بازها رو بیشتر دوست داره و منم نمی‌خوام رفقایی مثل شما رو ازدست بدم همچنان هستم وگرنه از دست دادن اینجا برای من که به مراحل خاصی از عرفان:)رسیدم سخت نیست

 

 

اقلیمای عزیزم اومده یه صوت گذاشته برای تبریک سال نو منم جو گرفتم گفتم بزارم یادم اومد از پارسال که دعای مقلب القلوب رو با تجوید اصل عربی :) گذاشتم شونصد نفر اومدید و گفتید بردار و فلان و...

کنترل محسوسای خدایید دیگه چیکارتون کنم :) چشم امسالم نمی‌ذارم

 

 

وقتی هی بگی خط مقدم خط مقدم این میشه عاقبتت

روز تعطیل صبح علی الطلوع بیای سرکار :)

ولی مست بشی ازبوی شکوفه 

              

 

 

برادر حاج محمد، شهید زنده! دلم از دیشب آتیش گرفته وقتی گریه های یک مرد رو از قاب تلویزیون دیدم...

مردی که گریه هاش از سر ناتوانی نبود از سر احساس فراوان بود ولی همچنان مثل سرو ایستاده بود

دلم بیشتر  برای کوچکی خودم آتیش گرفته

چقدر راحت اسماعیل ذبح می‌کنی! 

 

اللهم بفاطمه وابیها و بعلها وبنیهاوسر المستودع فیها عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

عجل لولیک الفرج

 

نود ونه تون پربرکت و مبارک ان شاالله 

۰۹:۴۹

ذکرت مرا به رقص جنون دربیاورد

بسم الله الرحمن الرحیم

هر سال با اومدن 13 رجب فکر میکنم قلبم دیگه ظرفیت این همه شوق و حب و... نداشته باشه و بایسته

اما نوچ نه... این اشک و حبی که هر سال در 13 رجب برای من اتفاق میفته و من احساس میکنم چقدر سرشارم و چقدر دارم میترکم در حقیقت هیچی نیست و فقط تصوره

به یاد خطبه همام بابا ...

که همام از شنیدن عظمت اون روحش از بدنش جدا شد و دوباره به بدنش برگشت

...

من نمیدونم بابا اصلا آره من فقط یه پوسته دارم که دم از علی میزنه که اگر شکافته بشه داخلش تهی تهی هست

آره همه این حرفا قبول

آره من فقط زیادی احساساتی ام

اما میگین چیکار کنم؟جلو اشک و محبتی که حتی با اسمتون برام ایجادمیشه رو بگیرم؟بگیرم که بین ظاهر و باطنم فرقی نباشه؟که بیشتر از این شرمنده روی ماهتون نباشم؟

هر وقت خواستم قربون دست سقاییتون بشم و همه هستیم رو فدای خاک نعلینتون کنم به دلم بگم خفه شو؟

تورو چه به عشق علی...اصلا تو چی میفهمی علی کیه

هر وقت دعای کمیل میخونم از زیبایی مضامین که بماند ازینکه شما به ما یاد دادید چطور با خدا حرف بزنیم صدبرابر بیشتر اشک بریزم و به داشتن مولایی چون شما امیری چون شما ببالم و هی غرق بشم در شما به دلم بگم بسه دیگه اینقدر حرف؟

نه بابایی من نمیتونم از من نخواین من نمیتونم دم از شما نزنم من اونقدر بزرگ و فهمیده نیستم که عشق شما رو فقط در قلبم بریزم و نمود ظاهری نداشته باشه

من نمیتونم تاوقتی عملم به شما نزدیک نشده صبر کنم و تا اون موقع عشقتون رو فریاد نزنم

من نمیتونم تا وقتی حب به شما باعث معرفتم نشده صبر کنم

من نمیتونم مثل کسایی باشم در دلشون حب علی فوران میکنه ولی ذره ای فریاد نمیزنند 

فعلا نمیتونم...فعلا 

قبول کنید برای چون منی سخته...

قبول کنید من ضعیفم و دل کوچیکم به اشک و همین بابایی گفتنا و همین قربون صدقه رفتنا خوشه

من هنوز خیلی کوچیکم ولی یه روزی بزرگ میشم مگه نه؟

ای همه دارو ندارم ای مولا و امیرم ای بابای بینظیرم میلادتون مبارک

بعدا نوشت:

دریافت

۰۹:۳۰

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan