اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

لــمـحــه نوـیســی

بسم الله الرحمن الرحیم

دلم نمیخواهد اینجارا برادران بخوانند.لطف کنید و نخوانید.ممنونم یاعلی

15/11/98

به همین زودی لطف خدا رو فراموش کردم؟

خدایا شکرت خدایا واقعا مممنوووووونم که همکارام همه خانوم هستند که دیگه معذب نیستم

هیهات از محل کار قبلیم اصلا دلم برای فضای مسموم اونجا تنگ نشده

 

16/11/98

+دلم مسافرت میخواد که...

 

+یه مستند دیدم  قسمتی بود از زندگی واقعی یک زن...ماجرای زندگیش با من مو نمیزد حتی حس هاش و حرف هاش به حرف های من نزدیک بود

با این تفاوت که اون خارج رفته بود:)

پا به پاش اشک ریختم

 

18/11/98

چندین ساله شب وفات مادر سلطان ادب چند کویتی میان و کل شهر رو به عشق بانو شام میدن...

تسلیت سیدی یابن الزهرا یابن ام البنین

 

+امروز تو خونه پیاده روی رفتم هدفون گذاشتمو یه قلب مبتلا رو پلی کردم

ولی ۲۵ دقیقه بیشتر نتونستم چون کفش نداشتم کف پاهام سابید :)

 

+جمع جمهوریت و اسلامیت رو نمیفهمم برام سواله واقعا؟آیا میشه از غرب جمهوریت رو گرفت و از شرق اسلامیت رو و بشه جمهوری اسلامی؟

اصلا همچین چیزی در اسلام داریم؟همچین چیزی در منابع دینی پیش بینی شده یانه؟در زمان معصومین حکومت مطلقه بوده جمهوریتی نبوده؟مگر الگوی ما آنها نیستند؟آیا این مدل از حکومت داری نوعی بدعت نیست؟

ای خداااا یکی بیاد جواب منو بده

20/11/98

کی گفته موی کوتاه خوشگل نیست؟؟؟

نمیدونید چقدر هم خوشگله هم راحت....احساس میکنم مثل پر سبک شدم .کاش زودتر این خوشگلی و راحتی رو به خودم هدیه میدادم.الان موهام به 1/3یا 1/4کاهش پیدا کرده.خدایا شکرت

 

24/11/98

خانوم جان بی بی جان ...

خودتون که بهتر میدونید من برای گرفتن حاجت یا خودشیرینی پیش خدا نمیام زیارت ...

من فقط و فقط و فقط از روی دوست داشتن از روی عشق میام زیارت

به خدا دوستتون دارم خاتون جان

به خدا امام رضامو دوست دارم

من برای حل مشکلاتم نمیام زیارتتون من دوستتون دارم....با تمام وجود با تک تک سلول هام دوستتون دارم

حرف هایی هم که صبح و امشب زدم از دل پردردم بود از دل خونم بود نه اینکه اومده باشم برای گرفتن حاجت...هرگز هرگز

ولی خاتون جان امشب احساس کردم قلبم داره کنده میشه احساس اگر نگم اگر اینجوری حرف نزنم میمیرم...گفتم مگه من مگه من ذره جز شما و برادرتون کیو دارم؟دردمو به شما نگم حال بدمو به شما نگم پیش شما غر نزنم پیش کی برم؟؟؟

الهی بمیرم که قلب شما و حضرت رفیق رو انقدر به درد میارم

.

.

.

دوستتون دارم 

25/11/98

لحظه وداع همیشه برام سخت و جانکاهه...

تموم شد مثل برق و باد گذشت مهمان شما بودن بانو و چقدر زود دیر میشود.

این را آخرین زیارتم قرار مده 

 

+وقتی لحظه های آخر وداع با حضرت معصومه بودم و چشمای من باد کرده و دماغم قرمز و صورتم شبیه تافتون یه حاج خانوم اومد گفت میشه شمارتو بدی؟از کجا هستی؟حاضری بیای قم؟

هرچیم میگفتم نره میگفت بدوش :)

راستش من اینجور وقتا خنده ام میگیره نه اینکه ذوق کنما نه ازین حاج خانوما خنده ام میگیره ...

نکته جالبش اینه که من هروقت عینهو تافتون هستم  یه حاج خانوم اینچنینی سروکله اش پیدا میشه فکر کنم تو این حالت کاریزما و جذابیت خاصی دارم :))

لحظات آخر خیلی رفته بودم تو حس که این حاج خانومه خندوند منو کلا از حس دراومدم :)

 

27/11/98

من-شهدای گمنام شاهرود

+خوشحالم اینجا بازدیدی نداره و کسی کشفش نکرده :)

 

28/11/98

امروز خانوم دکتر به مناسبت خدافظی و رفتن نهار دعوتمون کرده

حوصله رفتن به اونجا رو ندارم.حوصله نقش بازی کردن و ادای آدمای خوشحال و لبخند به لب رو ندارم

1/12/98

یکی از کسانی که از تموم شدن انتخابات بشکن میزنه و یه نفس راحت میکشه آقاجون منه...نمیدونید چقدر این مدت درگیر بوده نمیدونید چه فشار و مسئولیت زیادی رو دوشش بوده الان یه ماه ۶صبح میره ۱۲ شب میاد گوشیشم یه ثانیه بدون زنگ خوردن نیست

+میدونم گاهی بچه گانه فکر میکنم گاهی همه باورهامو نادیده میگیرم و چرت و پرت تف میدم اما یه جورایی بچه تم دیگه لوس میشم وبدقلق باز عقلم سرجاش میاد و میشم بچه ناز خودت...خیلی خوبی ها خیلی صبوری ها خیلی بزرگی ها خیلی دوست دارما.خدا جانمی بنده تم... الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا

+فردا من یکی از اعضای سر صندوق رای هستم ولی نمیگم که چه سمتی دارم

زنگ زدن بهم که ساعت ۵.۵بیای آخه ۵.۵؟که هوا هنوز تاریکه؟؟؟

 

3/12/98

دیشب تاساعت 5صبح تو حوزه انتخابی بودم.آقا جونم که هنوز نیومدن یعنی 48 ساعته نخوابیدن...

الان سرکارم و دارم مینویسم.

حوزه ما همه خانوم بودیم فقط دو تا نیروی امنیتی آقا بودن.اون جوونه انقد چش چرون بود انقد خیره میشد که حالم بهم خورد من اصلا نگاش نمیکردم ولی گاهی حس میکردم یکی داره نگام میکنه سرمو که بالا می آوردم میدیدم بلههه چشاش داره از کاسه در میاد.متنفرم از آذمای چشم چشرون.

چون کلا خانوم بودیم چادرمو در آوردم ولی انقد چش چرونی کرد که مجبور شدم چادر سرم کنم و جامو عوض کنم

6/12/98

یا حضرت پدر یا ایهاالرفیق منو دریاب بابایی ماه ماه توست به دخترت نگاه کن بابایی دستمو بگیر بابایی

اشکام داره قلوپ قلوپ میچکه بابایی چون دارم بهتون میگم بابایی

خداروشکر که خیلی وقته بهتون میگم بابایی

7/12/98

من بمیرمو حرمتو خالی نبینم....حرمی که هیچ موقع سال هیچ موقع از شبانه روز خالی نیست اونوقت به خاطر یه ویروس پیزوری ضعیف داغون ؟؟؟؟،؟

کاش میتونستم بیام حرمت و ضریح مطهرتو غرق در بوسه کنم

کاش میتونستم بیام و بگم غریب الغربا نیستید آقا جان منم که غریبم تو این دنیا

آقا بخواه منو که بیام پاپوسیت

دوستت دارم 

8/12/98

دردیست دردلم که دوایش نگاه توست

 

دردا که درد هست و دوا نیست بگذریم


ازیه وب به سرقت رفتم :)

+امشب شب رغبت ها و چه رغبتی جز تو دلم بخواد؟

 

14/12/98

دیشب حول وحوش ساعتای دوازده ونیم بلند بلند زدم زیر گریه وباعث بیدارشدن بقیه شدم اما چقدرریخت بیرون اون بغض لعنتی چقدر حالم بهترشد.

+حال عجیبی دارم دوست دارم هیچکس رو نبینم دوست دارم فرار کنم از آدما در عین حال از تنهایی هم بیزارم دلم از تنهایی و حرف نزدن و حرف نزدن خسته شده

یاراد ماقد فات

20/12/98

خسته ام ار همه چیز از همه کس

21/12/98

به دلم نگاه نکنی میمیرم...منو دریاب یا صاحبی

+بنجامین نوپای من

                                                        

وصله ی چادرِ مادر
۱۹ بهمن ۱۵:۵۸

جوابتونو در مورد حکومت اسلامی گرفتید؟؟

پاسخ :

هنوز نه....
:(
زینب بانو
۱۸ اسفند ۱۴:۱۷

اوه اهل شاهرودی ؟

پاسخ :

نه دخترم...
در راه برگشت از قم رفتیم اونجا :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan