اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

آمدنم بهر چه بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا خدا ما رو بدون اینکه خودمون بخوایم آفریدمون؟میتونیم بگیم چون دوست داشت قدرت داشت و اختیار دوست داشت انتخابمون کنه برای انسانیت

امااصلا هدف خدا از آفرینش انسان چیه؟خب که چی؟

الان مثلا من انسان شدم یکی جن یکی فرشته یکی حیوان دست خودمون که نبوده چرا من باید برتر باشم و مقام بالاتری داشته باشم؟سرنوشت حیوونا چی میشه؟

الان یه نفر تو یه خانواده کارتون خواب و معتاد به دنیا بیاد در نهایت میتونه تو اون دنیا هم طراز یک مجتهد باشه به لحاظ مقام؟میدونم هرکس باتوجه به موقعیتش امتحان میشه و خداوند به اندازه داشته هاش و تلاشش بهش جایگاه میده ولی اون طفلک خودشم بکشه برای خوب بودن علی رغم تربیت نادرست و محیط نامناسب و هزار تامشکل بازم میتونه اون دنیا کنار اولیای خدا و صدیقین و رفیقای خدا قرار بگیره ؟

مبدا رو میدونم مقصد رو هم اما چرایی این آمدن رو نه!!!

کفر آمیزه حرفام؟؟؟



۱۶:۰۷

یکم گپ از سفر

بسم الله الرحمن الرحیم

رفتیم کشک سرا رودخونه و آبشار تنگه دار خییلی بینظیر و زیبا ...عمق بعضی قسمت ها زیاد بود و نمیشد خیس نشد ولی من بالاتنه رو به زور خشک نگه داشتم

تا یه آقاهه گفت بچه ها هوووووی این خانوم هنوز خشکه حمله ه ه ه  کل گروهشون شروع کردن آب ریختن رو من ولی من فرار کردم و کلم هنوز خشک مونده بود

که یه خانومه اومد از کمرم گرفت و یه آقاهه کیسشو پر آب کرد و رو کله من خالی :))

یه قسمت خیلی صعب العبور بود من و دوتا دخترخالم جامونده بودیم از خانواده و هیچ‌محرمی نبود هاج و واج نگاه میکردیم که چجوری بریم؟

یه آقاهه مث زورو رسید گفت مننننن کمکتون میکنم دختر خاله ها خیلی راحت از ساعدش گرفتن رفتند بالا من گفتم برم این وسط و غرق بشم بهتره تا اینکه اسلام در خطر بیفته و خودم رفتم و زانوم خورد به یه سنگ و الان داره میترکه:)

دختر خاله ها و عروس خاله تممممممام تلاششون رو میکنند که چجوری بیشتر جلب توجه کنند که چیکار کنند که بی حجاب تر باشند؟

تا الان از هیچ چیزی فرو گذار نکردند و تماااام تلاششون رو برای این مهم کردند

+نمایی از مو های خان داداش

                  

              

+نمایی از رودخونه(گوشی رو بالا نمیشد برد چون یه قسمت هایی تا زیر گلو آب بود عکس از قسمت های بکر بالاش ندارم )

                  


۱۵:۰۳

من که آتش شده ام بَه که تو دریا داری

بسم الله الرحمن الرحیم

بابایی من تو حال گریون ازتون پابوسی خواستم

اما به جای حرم منو کشوندین کنار طبیعت و دریای زیبای  خدا

تا حالم رو خوب کنید که با اون قیافه ی دماغ قرمز و چشای پف کرده خدمت نرسم؟

ای بابای رئوفم ای بابای بی نظیرم :) یعنی من هلاکِ این نگاه مهربون شمام

آقا جان به تلافی روز میلادتون که حالِ ترکوندن نداشتم که فقط اشک میریختم تسبیح دستم گرفتم و علی رغم نگاه های پرتیکه همسفرام صلوات میفرستم و تقدیم به شما میکنم

آتش وجودم را فقط دریای شما خاموش میکند و بس


+آبشار شیرآباد فک کنم

                        

۱۰:۳۷

قلبم امام رضام

بسم الله تلرحمن الرحیم
امروز دلم شما را پدر صدا میزند...
ببخش بابا که روز میلادت اشک هایم پایانی ندارد...
ببخش به جای کل کشیدن و غرق در خنده شدن فقط اشک میریزم ببخش
مثل همه دفعه هایی که ببخشیدی

۰۹:۱۷

برسدبه دست شَهَنشاه قلبم،خورشید زندگی ام،حضرتِ سلطانِ رئوفم(رمز دار_خصوصی)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹:۵۰

قدیم السلطان

بسم رب الرئوف

آری قدیم السطان ...

شما از همان قدیم قدیم ها که هنوز من نبودم سلطان قلبم بودید

معلوم نبود آقا اگر نداشتمتان اگر سلطانیتان نبود چه بلایی بر سر مملکت قلبم می آمد...

آقا شما وعده داده اید سه جا به نزدمان بیایید اما شما که تمام عمر  کنار مایید؟؟؟

که  برایم فقط سلطان نیستید پدر مادر خواهر برادر رفیق امام و همه کسید

 به وجد می آیم که از خاندان موسوی ام

به وجد می آیم وقتی عموجان خطابتان میکنم

اما همیشه زیر بار این دین بوده ام و شرمنده

کاش رخصت دهید و صورتم  فرش قدومتان شود...

 

آقا با تمام دهان ها و تمام سلول های عالم میلادتان را تبریک میگویم سایه لطفتان بر سر عالم تا به ابد مستدام

 

بساط شاه و گدا در کنار هم پهن است

کنار جای تو جایی که داشتم دارم

 

همان گدای قدیمی که داشتی داری

همان امام رضایی که داشتم دارم

 

حرم نگو , عتبات است , تو حسین منی

هنوز کرببلایی که داشتم دارم

 

۱۵:۱۴

:))

بسم الله الرحمن الرحیم

اینو یادتونه کلیک

یادم رفته بود شماره خانوم دکترو درست کنم و همون قبلیه سیو بود

صبح پیام دادم:سلام خانوم دکتر صبح بخیر من امروز نمیتونم بیام با من کاری ندارید مشکلی نیست؟

پیام داد:سلام عزیزم از نظر من هیچ مشکلی نیست ولی والا به پیر به پیغمبر من نه خانومم نه دکتر

خخخخخ تا الان میخندیدم :))


دوتا خاطره هم بگیم

+استاد داشتن توضیح میدادن که وقتی یه نفر چیزی تو گلوش گیر کرد و هیچ راهی برای خارج شدنش نبود و طرف داشت خفه میشد یه سوراخ کوچیک در قسمت خاصی از گلو ایجاد کنید

من هر چی گشتم اون نقطه رو روی گلوی خودم پیدا نکردم 

گفتم استاد من پیداش نمیکنم که

گفت خب بیا روی گلوی من واضح تره(در آقایون اون نقطه برجسته و واضحه)

من گفتم نه نه نه استااااااد پیداش کردم ...فهمیدم ...

بچه ها زدند زیر خنده بماند ، استاد گیر کَق داده بود که بابا تو دیگه عجب آدمی هستی خب بیا رو گلوی من پیداش کن تا یادبگیری :)) 

البته که سربه سرم میذاشتن ولی من نخوام روی گلوی ایشون یاد بگیرم باید کیو ببینم؟؟؟

+اتاق ما تو خوابگاه طبقه چهارم بود سوار آسانسور شدیم یه نفر اضافی هم سوار شد گفتیم پیاده شو که باز آسانسور گیر میکنه گفت نه بابا مگه من چقده وزنم

هیچی دیگه آسانسور گیر کرد برقاش خاموش شد همه جیییییییغ بنفش میزدند 

اکسیژنم کم بود اما من ریلکس تو گوشی بودم 

که زنگ زدن مهندس بیاد و آسانسورو درست کنه

وقتی در آسانسورو باز کرد آسانسور بین دو طبقه متوقف شده بود  ویه فاصله زیادی بود آقاهه گفت دستتو بده بیا بالا منم سریع زهره رو انداختم جلو گفتم دست اینو بگیرید بعد من دست زهره رو میگیرم و همه به ترتیت میایم بیرون :)))

خواستم در جریان باشید من نگران اسلامم که در خطر نیفته :))

۱۳:۱۳

که بمیرم ...

یامحیی الاموات

این شعرِ فاضل بدجور حال داد:

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

 اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم 

 یک قطرۀ آبم که در اندیشۀ دریا

 افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

 یا چشم بپوش از من و از خویش برانم 

 یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم 

 این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی‌ست 

 من ساخته از خاک کویرم که بمیرم 

 خاموش مکن آتش افروخته‌ام را 

 بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم  


دوست دارم بمیرم ازون مُردن خوبا ولی مگه به دوست داشتن منه...



+یه چیزی درونم میگه برم بزنم تو فاز پیله ی خاموشی و تنهایی و این صوبتا

اون چیزه بیخودمیکنه یا باخود؟؟(آیکون ننه من غریبم بازی)

ماذا فازاهم خودتونید

۰۱:۰۹

امام رضامی

بسم الله الرحمن الرحیم

 از دست صیاد روزگار ، آهو صفت می دوم و خود را به آغوشی می اندازم مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا می آید،بوی علی ،بوی زهرا،حسن و بوی سیب،بوی حبیبم حسین ...

 امضا:کسی که با همه ی ریزنقشی اش در بیکران چشم شما جا نمیشود  


۰۸:۱۵

وقتی پا در کفش دکتر میکنم

بسم الله الرحمن الرحیم

من و دکتر رفتیم یه خانه بهداشت ایشون برا ویزیت منم برا کارای خودم

یه مریض اومد پیششون من صداشو میشنیدم

علائم تب مالت داشت به نظرم

ولی دکتر براش نوار قلب نوشت و دفترچه شو میخواست بده که بره

من با خودم گفتم الان برم بگم دکتر جان براش آزمایش تب مالتم بنویس قشنگ میچسبونتم به دیوار جلو مریضم بگم خیلی ضایس اقتدار دکتر میاد پایین

اما دلمم نیومد هیچی نگم

خیلی عادی انگار چیزی نشنیدم رفتم گفتم خانوم دکتر تو جلسه دیروز گفتن اینجا چون تب مالت زیاده موارد مشکوک رو آزمایش بنویسیم 

اونم بایه حالت ناراحتی گفت نگران نباش تب مالت از زیر دست من میس نمیشه

سرمو تکون دادم و رفتم قسمت خودم

ولی بازم صداشون میومد دکتر دفترچه رو گرفت و آزمایش نوشت براش

مریض هم هی تاکیید میکرد دکتر تب مالت برام نوشتی؟

دکتر گفت ازمایش خون برات نوشتم برو دیگه

باز گفت خب تب مالتم توش هست؟

دکتر گفت بلهههههههههه برووووووووو


یعنی مطمعنم با توجه به علائمش ۹۹ درصد تب مالت داره

واینچنین نخود هر آشی میشویم


 +یَا رَبِّ وَ لاَ تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ

 پروردگارا، و در ورطه بدیهایی که از آنها نجاتم دادی باز مگردان، ای پروردگار جهانیان. 

هنوز عطر ابوحمزه و بوی خوش رمضان میپیچد در فضای زندگی...

باورش برایم سخت است رمضان مارا ترک کرده باشد

۲۲:۳۴

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan