اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

نشونه ی حیاتی

بسم الله الرحمن الرحیم

یه نشونه میخوام...

یه نشونه کافیه برای پایان و برای آغاز...

عمه جان منو دریاب

پ.ن۱:با دلای پاکتون برام دعا کنید لطفا

پ.ن۲:ایشون آقای زائری معروف هستن:)من همیشه همینطوری زیارت میکنم میرم پشت درها و ستون ها:)

پ.ن۳:کتاب خریدم


۱۹:۵۸

همه جانشانی از تو دارد

بسم الله الرحمن الرحیم

همیشه دلم میگفت سحرای حرم تو هیچ جای عالم نداره...

آقاجان جای دیگری را یافته ام که بوی سحرهای حرم تو را میدهد 

صحن امام رضا علیه السلام حرم حضرت معصومه سلام الله

عجب صفایی دارد زیارت امام رضا خواندن در حرم خواهرشان

پ.ن:امانتی را به امانات سپردم گفتند خودشان زنگ میزنند و به دست صاحبش میرسانند:)



۰۴:۳۲

نیسان

بسم الله الرحمن الرحیم

من در حال جمع کردن آب نیسان:)

یعنی هرچی شیشه تو خونه داشتیم آب نیسان ذخیره کردم:))

(درباره آب نیسان)

           

              

۰۰:۰۳

سردارِ آزمون۲

بسم الله الرحمن الرحیم

سردرگم نوشت

سردار آزمون۱

پست های بالا رو که به خاطر دارید؟

با وجود مخالفت کل خاندان و شک خودم برای انتخاب این مسیر و حرف های استاد راجع به آسیب های این مسیر

بلاخره انتخاب کردم و آزمون دادم در بهترین حوزه علمیه خواهران کشور و حتی جهان...جامعه الزهرا سلام الله علیها اصلا اسمش دلم رو جلا میده

امروز نتایج آزمون کتبی اومد فکر نمیکردم با اون وضع خوندم قبول بشم

بسم الله گویان کدرهگیری رو وارد کردم... الحمدلله الحمدلله:)

هنوز مصاحبه مونده ولی خوشحالم و دلم روشنه...

راستش جرات نمیکنم به بقیه بگم قبول شدم

خانواده دوست داشتن ادامه تحصیلم در رابطه با رشته ام باشه یا حداقل طرحم رو برم...اوه اوه کافیه داییم بفهمه دیگه سوژه میشم برای محافل خانوادگی:)

هم رشته مو دوست دارم هم طرح رفتنو ولی همه چی جوری رقم خورد که من شانسکی برم سایت و ثبت نام کنم و نخونده آزمون بدم و قبول شم و...

طرحمم شاید رفتم در کنار حوزه:)

معتقدم حضرت مادر در این ماجرا نگاهش را ارزانی ام داشته



دریافت

۲۰:۱۲

جمعه به روایت تصویر





مدت زمان: 4 ثانیه
۲۰:۳۸

سیل زده ام

بسم الله الرحمن الرحیم

در کوچه های پر از گل قدم میزنم و تا چشم کار میکند آدم بیل به دست میبینم که یک چفیه بر سرشان بسته اند و دارند گل هارا از خانه ها بیرون میکنند...

هیچ‌ زنی نیست فقط منم ترس عجیبی سراغم می آید میرورم داخل یک خانه همه با خوشرویی از من استقبلال میکنند فکر میکنند خبرنگارم باب شوخی و خنده را باز میکنند و با بیل هایشان ژست های مختلف میگیرند خستگی از سر و رویشان میبارد ولی روحشان خسته نیست...

یک خانم محلی را بالای پشت بام میبینم کمرش به شدت آسیب دیده میخواهد از نردبان پایین بیاید آقایان قصد دارند کمکش کنند خودم را سریع به او میرسانم میگویم من کمکش میکنم لبخندی با چهره ی گل آلودش به من میزند و میگوید ممنونم دخترم

وقتی به پایین میرسد از من میپرسد اینجا چه کار میکنی همه مردند تو چطور آمده ای؟

در فکر فرو میروم که واقعا چطور اینجام؟

که یکهو گوشی ام به صدا درمی آید و از خواب بیدار میشوم(خواب طولانی تر بود همینقدر یادم مانده است)

انقدر به سیل زده ها فکر میکنم انقدر دلم را جای دلشان میگذارم که یک شب تا صبح خوابشان را میبینم

اینکه هیچ کاری از دستم برنمی آید اذیتم میکند

ان شاالله از نو دوباره بهترش را میسازند...

نمیدانم چه حکمتی است در سیل و زلزله و ...که در روایات کسی که در این حوادث جانش را از دست دهد اجری مشابه شهید دارد...


مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِّائَهُ حَبَّهٍ وَاللَّـهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢۶١بقره﴾

حالا کسی مالش را انفاق میکند،کسی جانش را برمیدارد و میرود آنجا و از هیچ کمکی دریغ نمیکند و اینگونه انفاق میکند...

خوشا بحال شان...


۱۰:۱۳

عمه جان عمه جان ما داریم میاییم

بسم الله الرحمن الرحیم

به وقت سی ام رجب خودم را به پابوسی امام رئوف میرسانم تا رجب عزیز را در کنار امام به پایان رسانم و شعبان عظیم را در کنار امام آغاز کنم...

هنگام غروب که میشود صدای نقاره خانه ها بلند میشود باران نم نم شروع به باریدن میکند فضا کاملا دلی است،گوشی ام را برمیدارم تا این لحظات را با شما به اشتراک بگدارم...

یکدفعه انگار آسمان سوراخ میشود

در عمرم چنین بارانی ندیده ام،از گنبد آقا آب شر شر میکند به زیبایی هر چه تمام تر ، در صحن آب به حرکت در می آید و مقداری به داخل حرم نفوذ میکند...

بارانی که از فضای حرم بر زمین برسد متبرک است...متبرک میشوم

همه پناه گرفته اند نگاهم به پنجره فولاد جذب میشود خلوت خلوت است خودم را میرسانم و دخیل میبندم به آهنی که از فیض امام رئوف گوش شنوا پیدا کرده...

از همین مکان به طور معجزه آسایی دو بار برات کربلایم امضا شده

دوباره اللهم ارزقنی کربلا بحق امام رئوف زمزمه میکنم

دلم یکهو هوای عمه جانم را میکند از آقا میخواهم پابوسی خواهر کریمه شان را روزی ام کنند...

به یک روز نکشیده همسفران پایه ای جور میشوند بلیط قطار را برای 28 ام رزرو میکنم...

در پوست خودم نمیگنجم نیمه شعبان را در کنار خاتون(س) و درمسجدی که به نام مولود نیمه شعبان است نفس خواهم کشید به شرط حیات ان شاالله...

سفره کرم و فضل این خواهر و برادر پهن است...ای عاشقان هر میخواهید بخواهید خجالت نکشید

 

میلاد اربابمون ،کشتی نجاتمون دار و ندارمون واعیاد پیش روی شعبانیه مبارک برای منم دعا کنید لطفا:)

 

۱۲:۱۲

از دوری صیاد دگر تاب ندارم

بسم الله الرحمن الرحیم

در حال آماده سازی پستی بودم ستاره روشن وبلاگی و تیترش نظرم را جلب میکند

موسیقی ضمیمه شده را باز میکنم

تنهای تنهایم هیچ پروایی نمیکم مانند کسی که عزیز از دست داده میزنم زیر گریه بلند بلند بلند...به پهنای صورت

و چه کسی عزیز ترازتو که ازدستت داده ام ؟؟؟

و چه غمی عظیم تر ازتو که بلدت نبوده ام؟؟؟

خون باید بگریم...

من گمنامی بلد نیستم من فریاد نزدن بلد نیستم من عشق بلد نیستم من هیچ بلد نیستم

 

 

چطور حسن روزافزونت را دیدند و در عالم ما خاکی ها گمنامی پیشه کردند؟!!! بی هیچ هیاهویی... آرام سوختند و رفتند... 

اینها رسواییِ ذولیخایی شان در کدام عالم بود؟!!!
 

دریافت
جمله آخر از:رسوایی ذولیخایی
 
۰۸:۳۸

تفاوت دهه ها در یک خانواده:)

بسم الله الرحمن الرحیم

داداش کوچولوی من خوراکش عطر و ادکلنه یعنی یه شیشه عطر برام نذاشته وقتی میخوای بوسش کنی یَک بوی عطری میده ...

انقدر رو لباس و ست کردنش وسواس داره روزی چند بار لباس عوض میکنه

سلیقه هیچکی رو هم جز خودش و داداش بزرگم قبول نداره کلا الگوش سید علی هست

واسه عید براش یه پیرهن طرح لی آبی و شلوار لی آبی گرفتیم بعد گفت میخوام دکمه های پیرهنم باز باشه برام ازاون تیشرت های زیر پیرهنم بگیرین گفتیم چشم

بهش میگم داداشی سفید بگیر که خودشو بکنه

میگه نه میخوام با کفشام ست باشه آبی کمرنگ باشه

میگم داداشی همش آبی میشی ها سفید قشنگ تره

میگه نخیرم تو نمیدونی اینجوری بهتره

کلی صغرا کبرا چیدم تا راضی شد سفید بگیره

یادم میاد من دوران راهنمایی بودم دوستم گفت عجب لباساتم ست کردی؟

گفتم ها؟؟؟ست؟؟؟ست چی هست اصن؟؟

اونوقت یه بچه دهه نودی ...

خداوندگارا...

انقد روحیه طنزش بالاس و جواب تو آستین داره که باعث تعجب همگان شده شوخی هایی که الان سید محمدحسین میکنه من تازه ازاون یادمیگیرم و پیشش درس پس میدم

نسل سوخته که میگن همون دهه هفتاده نه؟

من با اینکه بچه ارشد بودم و چند سالی تک فرزند و برا خودم پادشاهی میکردم مثل ایشون فرمانروایی نکردم خیییلی بچه قانع و مهربونی بودم(خدای خودشیفتگی)


پی نوشت: 

۱)آقا یه نفر هست تو مهمونی ها هروقت دونفری ظرف میشوریم میاد به نفر کناریم که با من ظرف میشوره تعارف میکنه بده من بشورم یعنی همیشه ها،اما اصلا منو نمیبینه فکر کنم وظیفه من میدونه. البته اگرم به من تعارف کنن عمرا بدم به کسی دیگه تا پای جان ظرف میشورم ،ولی آخه چرا؟

۲)پیشاپیش حلول ماه عزیز شعبان مبارک

إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ(مناجات شعبانیه)

عاشق این فراز مناجاتم

3)اون دلی که تو حرم تو حر میشه

عاقبتش اینه که رو سپید میره

تو دست پنجره فولادت یه روزی

پر میزنه پیش خدا شهید میره

این قسمت کلیپ پست قبل رو خیلی دوست دارم

ان شالله امروز راهی حرمم دعاگویتان هستم

۱۰:۱۸

مخاطب خاص دارد

بسم الله الرحمن الرحیم

جانِ من!تردید دارم هنوز تو را چه صدا بزنم؟هنوز خیلی با تو صمیمی نمیشوم و قربان صدقه ات نمیروم و دلیل دارم چون نمیخواهم انرژی ام ذره ای هدر رود همه اش را برای حضورت دخیره میکنم

از اینکه خودم مانع آمدنت شدم از اینکه آمدنت را انقدر به تاخیر انداختم شرمنده ام

دلایلم برای خودم خیلی قانع کننده است اما میترسم رضای الهی در این تاخیر نباشد

کاش اینطور نباشد

کاش آن شود که رضای پروردگارمان در آن است

میدانم آخرش هم آنچه هو بخواهد میشود اما تصمیم و اختیار من این وسط چه نقشی دارد نمیدانم!

جان من، چند سال بهانه خوبی داشتم اما هم اکنون کم کم بهانه ها دارد ازبین میرود و کنترل ازدست من خارج خواهد شد

دلم نمیخواهد بی مقدمه و وقتی من آمادگی ندارم وارد زندگی ام شوی

دلم میخواهد صحن و سرای دلم را برایت آب و جارو کنم همه جایش را آذین بندم فرش قرمز برای مقدمت پهن کنم بعد بیایی و قدم بر چشمانم بگذاری

میدانی گاهی خیییلی دلتنگت میشوم دوست دارم دل را به دریا بزنم و همه آن دلایل را فراموش کنم و باجانِ دل مهیای آمدنت شوم 

اما باز ترس ها و...به سراغم می آیند

اگر انقدر مهم نبودی اگر انقدر برایم این مسئله حیاتی نبود خیلی وقت پیش تو را درکنارم داشتم اما انگار روزگار با نشان دادن گوشه ای از ناملایماتش مرا سخت درمانده کرده پژمرده کرده و اینگونه خودم را از لیاقت حضورت محروم کرده ام

میدانی جنس دوست داشتنت یک جورایی آسمانی است دوست داشتن تو میتواند مرا آسمانی کند میتواند دست مرا از اعماق بگیرد و پرواز دهد

نمیدانم عاقبت چه خواهد شد

کاش آخر این سوز بهاری باشد


هر بار این کلیپ رانگاه میکنم  بارانی میشوم
حیفم آمد دل شما را امام رضایی نکنم
 

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 55 ثانیه

 

 

 

 

 

۰۱:۲۲

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan