اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

هر چه بادا باد اما عشق باد

بسم الله الرحمن الرحیم

بنا را براین میگذارم که این آخرین ماه رمضان عمرم باشد

غم تمام شدنش آنقدر عمیق است که خواب را از چشمانم ربوده ...با اینکه خواب را هم عبادت محسوب میکند اجباری میخواهد مقربم کند...

خدای بینظیریست دیگر چیکارکند؟چطور به زور بغلم کند؟

دلم ازهمین الان برای این شهر تنگ میشود برای این ضیافتی که نظیر ندارد...

اضطراب از دست دادن و بهرمند نشدن دارم...

انگار هنوز مناجات شعبانیه در خونم جریان دارد

الهی فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ

                                                                        ***

مولای مهربان تر از مادرم میخواستم نوع مصاحبت با شما راتغییر دهم بخندم و سرشار باشم و ...

اما انگار این عادت دیرینه بعد از زار زدن در دامنت و آرامش آغوشت و دست نوازشت بعد از چشم های بارانی بسی میچسبد و من را شدید محتاج و دلتنگ کرده...

پس میبارم میبارم ازدوری ات از محرومیت دامانت از میهمانی بدون حرمت...

این ها نارضایتی نیست کار دل تنگ است آقاجان

فقط اگر شب های قدر هم دور ازتو باشم چه کنم؟آنجاست که دیگر باید برای دلم رخت عزا به تن کنم

مریض بستر عشقم، شفا نمی خواهم

 که مرهم دلم از نسخه و دوای رضاست

                                                                        ***

به وقت یکم رمضان کتاب شهر خدا راکلید میزنم به توکل نام اعظمش...



                                                                         ***

خدایا ضیافت بدون صاحبمان صفایی ندارد

اللهم عجل لولیک الفرج

۰۶:۰۹

وقتی نمیشود

بسم الله الرحمن الرحیم
 همه نقشه هایم نقش بر آب شد
همه فانتزی هایی که درکنارت برای خودم ساخته بودم بر باد رفت
دوباره دور جدیدی از فراق و دوری و امید شروع میشود و من همچنان برای هم جواری ات منتظر میمانم و حسرت زیارت مداومت حسرت سحرهای حرمت حسرت اراده کردن و در حرمت بودن حسرت پیاده آمدن و افتخار خادمی ات  بر دلم میماند
تو سلطانی و من منتظر نگاهت...
کاش دوباره معجزه ای از جنس ضمانت رخ دهد

همان گدای قدیمی که داشتی داری
 همان امام رضایی که داشتم دارم 

هیچ بی قراری درکار نخواهد بود هیچ  اشکی نخواهم ریخت و راضی ام به رضای تو امام رضا جانم:)


رنگ آمیزی چهارپایه و گلدونای سفالی رو خودم انجام دادم:)

۰۰:۰۲

بغیر حساب

بسم الله الرحمن الرحیم

و خدایی که موجود کوچکی چون من را در دایره بیکران هستی فراموش نمیکند و روزی میدهد به غیر حساب...

واز این روزی یکهویی اش حالم را خوب میکند...

مگر میشود عاشق خدایی چون هو نشد؟

پیشنهاد میکنم دریافت کنید:

دریافت
حجم: 6.02 مگابایت
توضیحات: مهربانی


                                                                                          ***

*در حال مطالعه گوشه ای از هستی هستم عظمت آن و کوچکی خودم بیچاره ام کرده اصلا نمیتوانم از خدا چیزی بخواهم نمیتوانم دهان به ناشکری باز کنم نمیتوانم در دریای مهربانی اش غرق نشوم نمیتوانم برایش غش نکنم نمیتوانم افسردگی بگیرم و حالم خراب باشد

۱۰:۵۸

مناجاتی که همه ائمه اطهار برزبان جاری کردند

بسم الله الرحمن الرحیم

شعبان عزیزمان رو به پایان است...

در اعمال این ماه مناجاتی وارد شده است که همه ائمه اطهار آن را با پروردگار مناجات کرده اند خیلی مهم است خیلی باارزش است چنین مناجاتی اکنون در اختیار ماست...

فکرش را بکنید کلماتی را برزبان می آورید که همه معصومین علیهم السلام  آنها را برزبان مبارکشان جاری کرده اند:) واو شوق آوراست:))

هیچ ادعیه ای این مقام را ندارد ...

فرازهایش آن قدر زیبا و عرفانی است که اگر کسی این را بخواند و به آن فکر کند و دنبالش برود حتما به جایی میرسد 

کلی تفسیر دارد و کلی با قرآن تطبیق

نمیشود با حضور قلب این دعا را خواند و دریای اشک نشد

دریابیم این گنج را...

یاعلی(ع)

۲۰:۲۷

همه جانشانی از تو دارد

بسم الله الرحمن الرحیم

همیشه دلم میگفت سحرای حرم تو هیچ جای عالم نداره...

آقاجان جای دیگری را یافته ام که بوی سحرهای حرم تو را میدهد 

صحن امام رضا علیه السلام حرم حضرت معصومه سلام الله

عجب صفایی دارد زیارت امام رضا خواندن در حرم خواهرشان

پ.ن:امانتی را به امانات سپردم گفتند خودشان زنگ میزنند و به دست صاحبش میرسانند:)



۰۴:۳۲

از دوری صیاد دگر تاب ندارم

بسم الله الرحمن الرحیم

در حال آماده سازی پستی بودم ستاره روشن وبلاگی و تیترش نظرم را جلب میکند

موسیقی ضمیمه شده را باز میکنم

تنهای تنهایم هیچ پروایی نمیکم مانند کسی که عزیز از دست داده میزنم زیر گریه بلند بلند بلند...به پهنای صورت

و چه کسی عزیز ترازتو که ازدستت داده ام ؟؟؟

و چه غمی عظیم تر ازتو که بلدت نبوده ام؟؟؟

خون باید بگریم...

من گمنامی بلد نیستم من فریاد نزدن بلد نیستم من عشق بلد نیستم من هیچ بلد نیستم

 

 

چطور حسن روزافزونت را دیدند و در عالم ما خاکی ها گمنامی پیشه کردند؟!!! بی هیچ هیاهویی... آرام سوختند و رفتند... 

اینها رسواییِ ذولیخایی شان در کدام عالم بود؟!!!
 

دریافت
جمله آخر از:رسوایی ذولیخایی
 
۰۸:۳۸

مخاطب خاص دارد

بسم الله الرحمن الرحیم

جانِ من!تردید دارم هنوز تو را چه صدا بزنم؟هنوز خیلی با تو صمیمی نمیشوم و قربان صدقه ات نمیروم و دلیل دارم چون نمیخواهم انرژی ام ذره ای هدر رود همه اش را برای حضورت دخیره میکنم

از اینکه خودم مانع آمدنت شدم از اینکه آمدنت را انقدر به تاخیر انداختم شرمنده ام

دلایلم برای خودم خیلی قانع کننده است اما میترسم رضای الهی در این تاخیر نباشد

کاش اینطور نباشد

کاش آن شود که رضای پروردگارمان در آن است

میدانم آخرش هم آنچه هو بخواهد میشود اما تصمیم و اختیار من این وسط چه نقشی دارد نمیدانم!

جان من، چند سال بهانه خوبی داشتم اما هم اکنون کم کم بهانه ها دارد ازبین میرود و کنترل ازدست من خارج خواهد شد

دلم نمیخواهد بی مقدمه و وقتی من آمادگی ندارم وارد زندگی ام شوی

دلم میخواهد صحن و سرای دلم را برایت آب و جارو کنم همه جایش را آذین بندم فرش قرمز برای مقدمت پهن کنم بعد بیایی و قدم بر چشمانم بگذاری

میدانی گاهی خیییلی دلتنگت میشوم دوست دارم دل را به دریا بزنم و همه آن دلایل را فراموش کنم و باجانِ دل مهیای آمدنت شوم 

اما باز ترس ها و...به سراغم می آیند

اگر انقدر مهم نبودی اگر انقدر برایم این مسئله حیاتی نبود خیلی وقت پیش تو را درکنارم داشتم اما انگار روزگار با نشان دادن گوشه ای از ناملایماتش مرا سخت درمانده کرده پژمرده کرده و اینگونه خودم را از لیاقت حضورت محروم کرده ام

میدانی جنس دوست داشتنت یک جورایی آسمانی است دوست داشتن تو میتواند مرا آسمانی کند میتواند دست مرا از اعماق بگیرد و پرواز دهد

نمیدانم عاقبت چه خواهد شد

کاش آخر این سوز بهاری باشد


هر بار این کلیپ رانگاه میکنم  بارانی میشوم
حیفم آمد دل شما را امام رضایی نکنم
 

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 55 ثانیه

 

 

 

 

 

۰۱:۲۲

دلِ رسوای من

بسم الله الرحمن الرحیم

دل،دلِ رسوای من

سر،سرِ شیدای من

لب،لب عشق مجنون 

شب،شب لیلای من

دل من کجا دلبری تو ؟؟؟

سرمن کجا سروری تو؟؟؟

اینجاب لوسِ لوسان نمیدونم چرا انقده لوسم!

مداحی گوش کنم برا بابا گریه میکنم ملودی گوش کنم گریه میکنم یکی بگه یاعلی گریم میگیره عید غدیر که دیگه انقد گریه میکنم دچار کمبود آب بدن میشم

نهج البلاغه میخونم گریه میکنم حدیث ازبابا میخونم گریه میکنم و الی ماشاالله...

یکی نیست بگه دختره ی لوس اینقد اشک دم مشک نباش اگه بخوای بدرد بابا بخوری اول باید بتونی یه خورده احساساتت رو کنترل کنی اگه یه نفر به بابا چیزی رو نسبت داد یا توهین کرد نشینی زار زار گریه کنی...قشنگ حرفتو بزنی...یکم آدم باش دیگه...

عید غدیر مولودی داشتیم خونمون ،منم کلی دم و دستگاه مالونده بودم به صورتم همینکه خانوم مولودی خون اسم بابا رو آورد مگه دیگه اختیارم دست خودم بود اشک میمومد منتها اشک سیاه دیگه هیچی شده بودم عینهو زامبی:)

یه بارم تو خوابگاه میلاد بابا جشن مولودی داشتیم من انقد کل کشیده بودم و دست زده بودم جون برام نمونده بود ولی خیلی کیف داد یکم از احساساتم تخلیه شد:)))

الان هم همچین حسی دارم ولی کجا تخلیش کنم؟:(

یک مقدار هم این احساساتم توسط دیگران سرکوب شده میترسم بلاخره بترکم

میلاد بابا علی جانمون مبارک

                                                  ***

ای که ناز صدای تسبیحت

درخرابات جان ما مانده

من کیم تا فدای تو باشم ؟ جان عالم فدای سلمانت...

بابی انت و امی یا ابتاه...

باباجان بلاخره میاد اون روز که دخترِ خوبی بشم دخترِ بدرد بخوری بشم

 

پ.ن:معتکفین جای من جامونده ی بی لیاقت رو لطفا خالی کنن...

           


دریافت

 

۰۹:۲۰

دلبسته یاران خراسانی خویشم۲

بسم الله الرحمن الرحیم

در خانه امام حتی جای سوزن انداختن هم نبود.بحث داغ داغ بود.

امام یک طرف و بقیه در طرف دیگر.

در اوج بحث ها ناگهان بانگ اذان برخاست.

_وقت نماز است سوال هایتان باشد برای بعد از نماز.

مرد مسیحی اصرار کرد:

_نرو جواب هایم را گرفته ام تنها چند سوال کوچک مانده تا ایمان بیاورم.

امام اما با همان آرامش همیشگی به محراب نماز رفت و با خدای خود مشغول راز و نیاز شد.

مرد که این عقیده استوار را دید بی درنگ ایمان آورد و از مدافعان پروپاقرص اسلام و اهل بیت شد.

عیون اخبارالرضا ج ۱ ص72

 

مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد 

قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد

 برای پیش تو بودن بهانه‌ای کافی‌ست

 بهشت لطف کریمان بها نمی‌خواهد

 دلیل ناله‌ی من یک نگاه محبوب است 

وگرنه درد غلامان دوا نمی‌خواهد

 فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم: 

مگر که شاه خراسان گدا نمی‌خواهد؟ 

 دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت

 نماز در حَرَمت «اهدنا» نمی‌خواهد

 همین قدر که غباری بر آستان باشد رواست

 حاجت عاشق، دعا نمی‌خواهد

 تو آشنای خدایی، کدام رهگذری

 در این جهان غریب آشنا نمی‌خواهد؟

 ببین به گوشه‌ی صحنت پناه آوردم 

مگر کبوتر آواره جا نمی‌خواهد؟

 به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق» 

دلم بدون رضا (ع) کربلا نمی‌خواهد 

 خدا مرا به طواف تو مبتلا کرده‌ست

 طواف کعبه بخواهم، خدا نمی‌خواهد

سلطان دلم چشمتان روشن ...

میلاد خورشید کاظمین مبارک...


۱۰:۵۶

دوباره سفیدم کن سفیییید

بسم الله الدحمن الرحیم
هرچه به سال ۹۸ نزدیک میشوم قلبم بیشتر درد میگیرد
از فکر کردن به تمام شدن۹۷ فرار میکنم ...
میترسم ...
فکر کردن به یک سال که تمام شد همانند باد گذشت و من هنوز اندر خم یک کوچه ام
اگرچه سال ۹۷ اتفاقاتی افتاد و نصف سال را خون گریه میکردم ولی دلم نمی آید تمام شود
دلم میگیرد از تمام شدن...
کاش هنوز فرصت بود تا سال ۹۷ را با پرونده ای سفید تحویل دهم
چرا خودم را در درجه ای پایین تر از سال گذشته میبینم؟
مگر نباید سال به سال بهترشوم؟
چرا روحیه های مثبتم را از دست داده ام؟
چرا غمیگنم؟
چرا همه هستند اما انگار نیستند؟

چرا چرا وهزاران چرا...
علتش را شاید بدانم
اگر عبد بودم اگر سمعا و طاعتا بودم اگر ...
این بلاها بر سرم نمی آمد...
تو رحمانی رحیمی رئوفی غفوری توابی ستاری
اما...
اثر وضعی گناه رگ گردنم را گروگان گرفته گند زده به روح و روانم 
نمیگذارد با خیالت راحت بندگی کنم نمیگذارد ...
نمیگذارد یک آب خوش از گلویم پایین رود بی چاره ام کرده
نادم ام از همه گناهانی که با عقل ناقص ام توجیهشان میکردم
شک ندارم دریای بی کران رحمتت همه را بخشیده
اما هیچ کاغذی بعد از سیاه شدن مثل اول سفید نمیشود
بد کردم به خودم بد کردم ...ظلمت نفسی ظلمت نفسی
اینگونه به درگاهت رو می آورم:
مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِی غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةِ (سَعَةٍ مِنْ) رَحْمَتِکَ 
دلم را به ذکر یا کریم الصفح دخیل میبندم تا شاید شفا یابد
(کریم الصفح یعنی: یک کسی تورو میبخشه و یک طوری فراموش میکنه که انگار نه انگار خطایی مرتکب شدی)
چقدر عبد برازنده است برای من از عبد واژه ای بهتر نیافتم برای اظهار بی چیزی ام
پ.ن۱:انگار رجب توانست دلایل تعطیلی موقت را ازبین ببرد.و ما ادارک الرجب؟
الکی اعلام تعطیلی کردم:).ولی واقعا اونجا قصدم نیامدن برای مدتی چند ماهه بود
گفته بودم پرچونه ام:)
فصلی که شروعش با رجب المرجب است بهانه ی خوبی است برای خانه تکانی دل
پ.ن۲:عجب سالی شود ۹۸!سالی که آغازش با میلاد پدر است!
دلم عجیب پدری شده...
باز نشر:پست پدری ام 
 یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین  
پ.ن۳:با تغییر نیت و سیاست برگشتم 
پ.ن۴:مبارزات و تغییرات رگباری را شروع کرده ام برایم دعا کنید لطفا:)

۱۰:۲۰

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan