بسم الله الرحمن الرحیم
یه خواهشی دارم که آقایون نخونن چیز خاصی اصلا نیست برا همون رمز نداره ولی راضی نیستم آقایون بخونند.
بسم الله الرحمن الرحیم
یه خواهشی دارم که آقایون نخونن چیز خاصی اصلا نیست برا همون رمز نداره ولی راضی نیستم آقایون بخونند.
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب میخواندم،به مطلبی رسیدم راجع به انس و انواعش...
بزرگی گفته انس سه نوع است:
اول:انس به عبادت
دوم: انس به خلوت(بعضی برای خود خلوتی دارند و گوشه ای که از ازدحام مردم دور باشد انتخاب و برای عبادت و تفکر برمیگزینند وبا حواس جمع تری به عبادت میپردازند)
سوم:انس بالله
الان شاید بگین اینا که همش یکیه،چون عبادت و خلوت هم برای خداست
خب پس اجازه بدهید من روشنتان کنم
تفاوت در اینجاست که اگر زمانی آن عبادت یا عبادات مخصوصی را که به آن ها عادت کرده یا خلوتی را که بدان انس پیدا کرده ازدستش بگیرند بدبخت میشود به تعبیر من، و به تعبیر آن بزرگ به وحشت می افتد
اما در انس بالله خلوت و جلوت فرقی ندارد توجه او فقط به هو است
در اولی و دومی انتخاب کننده بنده است اما در سومی خود خداوند انتخاب میکند...
مثال:کسی با رفتن به حج انس داردحال اگر به او بگویند آقا جون یه مومن داره خونشو ازدست میده توانایی پرداخت نداره آبروش در خطره شما هزینه سفر ایندفعه رو بده بهش تا مشکلش حل بشه اگر قبول کنه که اهل طبقات بالا و انس بالله است اگر قبول نکنه اهل انس به عبادته و خودش انتخاب کنندس...
یه بار من به شدت دچار انس به عبادت شدم یعنی اون عبادتی رو انتخاب کرده بودم که دلم دوست داشت و اونطوری دوست داشتم به خدا نزدیک بشم که خودم میخوام اما ای دل غافل که مقصود هو است روشی روباید انتخاب میکردم که برایم مقرر شده
نکته طلایی:عمل به کاری کن که وظیفه توست نه خواست دل و نفست...
شماکدام انسی هستید؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
در سخن معصوم داریم که" دشمن ترین دشمن تو همان نفسی است که در درون توست"
گفتگو که چه عرض کنم جیغ و داد امروز من با بدترین دشمنم:
ععععععععععی بابا آخه تو از جون من چی میخوای؟چرا انقده پاپیچم میشی؟
تو ازشیطونم بدتری تازه اونم درس میدی
شیطونِ بدبختِ لعینِ رجیم رو راحت میتونم بینیشو به خاک بمالم روده پودشو بریزم بیرون ذله اش کنم کاری کنم خون گریه کنه...
اما تو چی انقده کنه ای که حالم ازت بهم میخوره البته تقصیر خودمه که انقدر بهت بال و پر دادم که اینه وضع و روزگارم باید ازهمون اول که یه فسقل کثیف بودی در نطفه خفت میکردم که حالا واسه من شیر نشی...تو آن مال بدی هستی که بیخ ریش صاحابی
هوووووووووی یَرِه خوش خوشانت نباشه من شیعه اون کسی هستم که تو اصلا در وجودش بی معنی بودی.چیه رفتی پناه گرفتی؟میترسی اسمشو بگم تا چند وقت ازهیبت نامش جرات جیک زدن نداشته باشی؟ببین من بلاخره که تو رو خفتت میکنم!میدونی تو دنیای تخیل ، فانتزی من چیه؟اینکه ببندمت به یه درخت یه تفنگ ازون رگباری ها هم بهم بدن اول بزنم اون زانو هاتو افلیج کنم بعد شکم رو که تو این سال ها دادم خوردی و گنده اش کردی رو به رگبار ببندم بعد سر تفنگو تو حلقت کنم چند تا گلوله هم اونجا خالی کنم تا دیگه انقد درگوش من وِز وِز نکنی بعدم برم سراغ مغزت که هرچی میکشم ازونه...
الانم برو ازجلو چشام خفه شو که بیشتر ازاین وقت خودم و خواننده های عزیز رو نگیری
اییییییییییشششششش
(از اساتید عذر میخوام بابت لحن خشن و دور از ادبم نفس هست دیگه بهتر ازاین نمیشه باهاش حرف زد)
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی فیلم محمد رسول الله در سینماها اکران شده بود خیلی دوست داشتم برم و ببینم اما هرکس که رفته بود ودیده بود میگفت اونجوریام که فکر میکنی جالب نیست ارزش نداره نرو...اما من میگفتم میخوام برم ببینم ولی قسمت نشد تا اینکه فیلم اومد تو سینمای خانگی و باید خریداری میکردی...
خونه یکی از اقوام بودیم که دیدم دارن فیلمو و وقتی گذاشتند خیلی جذب فیلم شدم به نظر خیلیم قشنگ بود دستمال هامم کنارم(الان حتما میگین بابا توام که همش اشکت دم مشکته!خو چیکا کنم مگه دست خودمه؟)
وقتی حضرت ابوطالب رو دیدم دلم پدری شد دیگه داشتم منفجر میشدم از احساسات مثل همیشه بایه صدای منحصربه فرد موقع احساسی شدنم گفتم نباید صورت حضرت ابوطالب رو نشون میدادند ایشون کسی هستند که پدرِپدر هستند کسی با این عظمت که خداوند اون رو پدرِپدر قرار بده باید صورتشون رو نور نشون میدادند...تو یه حالی بودم که فقط باباعلی میدونه داشتم تو دلم قربون صدقه بابا علی جااااان میرفتم
که یه نفر زد تو برجک ما و گفت:تو دیگه خیلی خشکه مقدسی...
منو میگین! دیگه از فاز در اومدم رفتم تو آمپاز
دهان مبارک رو بستم و تا آخر فیلم برخلاف همیشه اظهار نظر نکردم و گذاشتم بقیه با خیال راحت فیلمشونو ببینن(چون معمولا خیلی وسط فیلم ها حرف میزنم و...)
بسم الله الرحمن الرحیم
بدون هیچ مناسبتی از طریق واسطه ای گلی برایم می آید به همراه عطر دوست داشتنی ام
از طریق همان کانالی که دوست دارم خداوند برایم محبت میفرستد...در برابر محبت نمیتوانم مقاومت کنم پرشی میزنم در بغلش که اگر قوی نبود ستون فقراتش میشکشت...اشک شوق جاری میشود از او تشکر میکنم
او میخندد ومیگوید باز احساساتی شدی؟
میگویم بله...
اما او نمیداند مهربانی اش ذره ای است از مهربانی خدا...او واسطه ایست برای این مهربانی و این اشک و تشکر در حقیقت برای آن خداییست که بنده ی ناچیز چون من را عاشقانه دوست دارد و لطف بی نهایتش را همواره ارزانی بندگان خطا کارش...
خداوندا تو با بدهایی چون من اینچنین میکنی پس با خوب هایت چه میکنی؟
(دیر عکس گرفتم گل پژمرده شده)
بسم الله الرحمن الرحیم
برای فریاد حقیقت فرقی ندارد دختر باشی یاپسر...بله من ازآن دخترهایی هستم که درد دارند درد...
خیلی وقت ها خفه ام کردند اما اینبار در اینجا فریاد میزنم
چرا هرکس هرآنچه را که هست نیست؟چرا سعی در نشان دادن آنچیزی داریم که نیستیم؟چرا انقدر تزویر و دورویی؟کار به جایی میرسد که به چشمان خودت هم اعتماد نداری...
در قشر مذهبی گاهی رفتاری میبینی که تا مدتی شوکه هستی
روحانی کاروان رفتن به بغداد و خرید و دیدن صحنه های نامناسب را به زیارتی که یک شب بیشتر نیست ترجیح میدهد و همراه عده ای از کاظمین به بغداد میروند و عکس هایشان را در گروه کاروان میگذارند که هر کسی هم نرفته مستفیض شود
کسی را میشناسی که آدم خوبی است اما زیاد دیندار نیست ولی برای استخدام در شغل دولتی مجبور است هرهفته به نماز جمعه برود و ریش بگذارد مجبور است...
کسی را میشناسی معروف به مذهبی شدید ولی وقتی جناب رفسنجانی فوت میشوند می آید و از خوشحالی بشکن میزند...
هم کلاسی داشتی که به زور به مدرسه میفرستادندش سر کلاس میخوابید معدلش به زور دورقمی بود همینکه مدرسه نمونه دولتی آمده بود جای تعجب داشت برادرش دیپلم ردی بوداما تربیت معلم قبول میشود و برادرش یک پست استخدامی خوب...
خانمی باسه بچه سنی حدودا ۳۷ یا ۳۸ سال در آزمون آموزش پرورش قبول میشود اما جوانی ۲۸ ساله با فوق لیسانس و جویای کار با بالاترین نمره پس از مصاحبه رد میشود چرا که اولویت با آن خانم است...
به فدای شهدا و جانبازان عزیز بشم که دارد سوء استفاده میشود از مقامشان
بله هیچکس و هیچ چیز جای پدر رو نمیگیره اما برای پر کردن جای پدر باید به ملت خیانت شود باید دکتری دکتر شود که هیچ نمیداند باید معلمی معلم شود که حوصله خودش را هم ندارد؟
اصلا برایشان بهترین امکانات را فراهم کنند نووووش جانشان سرو پایشان را طلا بگیرند نووووش جانشان اما برای کمک به این عزیزان که نباید به فرزندان همین سرزمین آسیب برسد...
البته این همه داستان نیست کسانی هستند که هنوز هم فرزندانشان را نذر کرده اند نذر قربانی...دلم میسوزد آنها جان شیرینشان را فدا کردند اما این آن چیزی نبود که باید میشد
میدانم برای جانبازان آنطور که باید تسهیلات نیست میدانم چه رنجی میکشند عموی جانبازم را میبینم که دارد مثل شمعی آب میشود...پدر من از آن کسانی بوده که در نوجوانی که سن قانونی نداشته به زور به جبهه رفته...اما سیاست درستی در این زمینه نیست جانبازان خیلی مظلوم و غریبند واقعا درد و رنج خانواده های جانبازان وشهدا را درک میکنم چون دیده ام از نزدیک حالشان را ...بحث من این عزیزان نیستند
اما این فقط یک روی سکه است کسانی هستند که تا پای جان برای این دین و سرزمین تلاش میکنند ازهیچ چیزی دریغ نمیکنند زخم زبان ها میشنوند اما از عزمشان کم نمیشود و بی نام و نشان و غریب وار و مظلومانه پای اعتقاداتشان ایستاده اند...
من به این نتیجه رسیده ام که نه باید مثل عده ای برچسب گذاشت روی آدم ها که فلانی افراطی هست و همه مملکتو بالا کشیدند و...
نه باید به هر کسی که ظاهری مذهبی داشت بگویی مذهبی...
در هر قشری خوب و بد هست باید حق جو و حق پرست باشیم
متدینی که کاری مخالف دین انجام میدهد آن را به دین عزیزمان نسبت ندهیم
به متدینی که اشتباهی میکند برچسب بد بودن نزنیم بلاخره انسان است و گاهی دچار خطا میشود باید کارهای دیگرش را هم ببینیم
به کسی که ظاهر دین مداری ندارد برچسب بی دینی نزنیم
بیایید قضاوت نکنیم و با ظاهر افراد رویشان برچسب نزنیم
یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
صحنه اول:
آقا مبارک است...
تبریک را از بنده ی عاصی از عاشقی دیوانه همچون من میپذیرید؟
اصلا من لیاقت دارم آغاز امامتتان را تبریک گویم لیاقت دارم دلم را آذین ببندم ؟
منی که نام شیعه و سادات را یدک میکشم ولی آنقدر بی لیاقتم آنقدر سیه رویم که نمیتوانم برای ظهورتان کاری کنم بماند قلب عزیزتان را هم به درد می آورم
امروز کسی به من گفت تو از خودشونی هواتو دارن خیالت راحت...
با این جمله آتشی بر جانم افتاده که من اگر دین این نعمت را نتوانم ادا کنم اگر بار این امانت را که سیده هستم نتوانم به دوش کشم چه کنم؟قطعا راهی دوزخ میشوم
آقا جان چطور جواب بابا علی جانمان را بدهم وقتی بیاید و بگوید دخترِبابا تو چرا برای مهدی ام برای دردانه فاطمه کاری نکردی؟چرا قلبش را جریحه دار میکردی؟
آنوقت چه خاکی بر سرم بریزم آنوقت چه خونی بگریم آنوقت چطور صورتم را متبرک کنم با خاک پای پدر؟
چه فایده دارد نفس کشیدن در این دنیا وقتی انقدر به درد نخورم حالم ازین منِ بد بهم میخورد کاش بمیرم که مایه ننگتان نباشم
صحنه دوم:
همیشه بعد از این حالات وارد حالی دیگر میشوم میدانم هرچقدر هم بد و کثیف باشم آنها بی نهایت کریم و بخشنده اند همواره پذیرا هستند وبه گداهای چون من نگین پادشاهی میدهند...
حالم که جا می آید با خودم میگویم نباید خودم را بااین حرف هادورتر کنم...
دوباره میزنم به در پررویی...
اشک هایم را کنار میزنم لبخند مرموزانه میزنم و میگویم:
نه این دنیا همان دنیایی است که تو در آن نفس میکشی قدم برمیداری پس مایه ی افتخار است در همان جایی نفس میکشم که تو هم نفس میکشی
مایه ی افتخار است دردوره ای پا به این جهان گذاشته ام که ندیده عاشق شده ام
من امام ندیده دلباخته ام ...همینکه لباس سربازی تان را(چادر)برسرم میکنم این یعنی نظر لطف...
اگر مرا نمیخواستید چرا پس شیعه به دنیا آمده ام چرا انقدر دم از شما میزنم؟باور نمیکنم باور نمیکنم بی حکمت باشد...(اعتماد به سقف دارم در حد لالیگا)
خودتان میفرمایید ما شیعیانمان را تنها نمیگذاریم ازآن نگاه های زهیر گونه ارباب به من هم میکنید تا به راه آیم؟؟
میروم و همه جا برق می اندازم و بساط شام شب عید رامهیا.لباس شب عید میپوشم و دستی به سر وصورت میکشم و عیدی آماده میکنم همانطور که در عید غدیر عیدی میدادم و خودم بیشتر ازهمه ذوق میکردم تصمیم میگیرم برای عید امامت مولایم عیدی دهم
💓منم سرگشته حیرانت ای دوست ،کنم یکباره جان قربااااااانت ای دوست💓
برای تعجیل در ظهور مولایمان صلواتی عنایت فرمایید
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
بعدا نوشت:تف به ریا ولی گفتم بدونید دوتومن عیدی دادیم پنجا تومن کاسب شدیم😁
با این اوصافی که میگید قطعا این حس ناخرسندی از همین جمع ها ...