بسم الله الرحمن الرحیم
سیده ای ازتبار موسی بن جعفر...
مبتلا به عشق...
بنده ای که عاشق بود اما پس از اتفاقی درزندگی اش عاشق تر شد،عاشق تر ازپیش،بازگشت به اصل خویش...و فهمید اگر برای مظلومیت بابا علی جانش اشک میریزد باید علی وار هم باشد،اگر دم از سطان میزند باید امام رضایی هم باشدو...
آرزوهایی دارم که راه رسیدن به آن ها عاشقی است و بنده محض بودن
بنده خوبی نیستم اما در حال تلاش هستم برای عاشقی...
یکی از مهم ترین فواید و ضرورت های این عاشقی آن است که برای ترویج دین بعداز بیان منطق و عقلانیت دین،باید آتش عشقی را که دین در تو ایجاد کرده به دیگران نشان بدهی تا همه ببینند این دینی که داری چقدر توانسته تورا سرشار کندوچقدر از دینت لذت میبری...
یکی از آرزوهایم سیراب شدن از حوض کوثر به دستان بابا علی (ع) است...زیاد هستند آرزوهای من در دنیای عاشقی ام...
وآخرین آرزویم دراین دنیا پایانی عاشقانه است:چقدر خوبه آخرش شهادت باشه حسین جانم آخرین عبارت باشه
وقتی عقل عاشق شود عشق عاقل میشود آنگاه شهید میشوی...