بسم الله الرحمن الرحیم
امروز باهمکارای خانومم دور هم جمع شده بودیم یعنی اونها دور من جمع شده بودند کلا اتاق من تبدیل شده به محل جمع نسوان مرکز خدمات جامع سلامت:))
مریضا خودشون حفظ شدن ماما،پرستار،خانم دکتر،خانم آزمایشگاه نباشن باید تو اتاق من سراغشونو بگیرن:))
این هم خوبه هم بد...حالا بگذریم که چرا بد یا خوب؟
راجع به بحث شیرین شوهر حرف میزدیم :)
هممون توی جمع متاهل بودیم و از نارمانتیکی همسرامون دررنج:(
آخه چقد سخته مگه رمانتیک بودن؟
زن ها درعین پیچیدگی خیلی ساده ان با کمی توجه و محبت به قدری شارژ میشن و پرانرژی میشن که هزار برابر اون محبت رو برمیگردونن به خود مرد.
خود من این روزها به لحاظ جسمی وروحی خیلی فشرده ام
سرکار،نهار،شام،ظرف،تمییز کاری خونه،کارای رئوف که خودش هزارتا زیر مجموعه داره،کارای هنری(خیاطی،جواهردوزیو...)،ورزش
تقریبا صفرتا صد همه چی باخودمه منکه این کارارو بدون هیچ نیروی کمکی میکنم (که البته گاهی هم نمیتونم و میمونه) اگه در کنار توجه و محبت همسرم باشه قطعا خستگیش به تنم نمیمونه قطعا در کنار این همه کاروکار لذت بیشتری میبرم و به خانواده م هم منتقل میشه...
جان ناقابلم به فدای امیرالمونین که میفرمایند:
الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَه
کاش روی قبرم بنویسند اوعاشق علی بود:)