بسم الله الرحمن الرحیم
میرزاقاسمی دل پذیر :)
نه واقعا یه چیز با مزه بگم؟
صبح که حاضر میشدم برم سرکار یه جورابی رو برداشتم که خیلی دوسش میداشتم وقتی پوشیدم دیدم کف پام یه دوتا سیب زمینی ریز نمایانه
گفتم اشکالی نداره کی کف پای منو میبینه؟موقع نمازم که کسی نمیاد ولش کن خوبه
موقع نماز که شد رفتم نماز بخونم برای اولین بار در تاریخ کاریم همکارم اومد پشت من نماز بست
هیچی دیگه آبرو حیثتم بر باد رفت
برعکس همکارم منو یه آدم با کلاسی پیش خودش فرض میکنه همش به من تیکه کلاسو و اینا میدازه و همش میاد برا لباس و ...از من نظر میپرسه بچم نمدونه من تا آبمیوه صدا نده پاکتشو نمیندازم دور اگر ظرف میوه بیارن جلوم و تو میوه ها موز باشه صددرصد موز برمیدارم ومثل اون نازنازی های با کلاس نیستم که نه گوشت میخورن نه درست حسابی غذا بایه اشتهایی غذا میخورم که اگه طرف گرسنه هم نباشه گرسنه اش میشه و...
هرچی باکلاسی تا الان اندوخته بودم بر باد رف
باکلاسی هم به ما نیومده
معلوم نیست چقدر خندیده؟ای خدااااا....ولی بازم خداروشکر واسطه ای شدیم تا موجبات شادی مومنات رو فراهم کنیم
ولی خداییش اد همون روز که من جورابم پاره اس باید نماز بخونی؟