بسم الله الرحمن الرحیم
به وقت سی ام رجب خودم را به پابوسی امام رئوف میرسانم تا رجب عزیز را در کنار امام به پایان رسانم و شعبان عظیم را در کنار امام آغاز کنم...
هنگام غروب که میشود صدای نقاره خانه ها بلند میشود باران نم نم شروع به باریدن میکند فضا کاملا دلی است،گوشی ام را برمیدارم تا این لحظات را با شما به اشتراک بگدارم...
یکدفعه انگار آسمان سوراخ میشود
در عمرم چنین بارانی ندیده ام،از گنبد آقا آب شر شر میکند به زیبایی هر چه تمام تر ، در صحن آب به حرکت در می آید و مقداری به داخل حرم نفوذ میکند...
بارانی که از فضای حرم بر زمین برسد متبرک است...متبرک میشوم
همه پناه گرفته اند نگاهم به پنجره فولاد جذب میشود خلوت خلوت است خودم را میرسانم و دخیل میبندم به آهنی که از فیض امام رئوف گوش شنوا پیدا کرده...
از همین مکان به طور معجزه آسایی دو بار برات کربلایم امضا شده
دوباره اللهم ارزقنی کربلا بحق امام رئوف زمزمه میکنم
دلم یکهو هوای عمه جانم را میکند از آقا میخواهم پابوسی خواهر کریمه شان را روزی ام کنند...
به یک روز نکشیده همسفران پایه ای جور میشوند بلیط قطار را برای 28 ام رزرو میکنم...
در پوست خودم نمیگنجم نیمه شعبان را در کنار خاتون(س) و درمسجدی که به نام مولود نیمه شعبان است نفس خواهم کشید به شرط حیات ان شاالله...
سفره کرم و فضل این خواهر و برادر پهن است...ای عاشقان هر میخواهید بخواهید خجالت نکشید
میلاد اربابمون ،کشتی نجاتمون دار و ندارمون واعیاد پیش روی شعبانیه مبارک برای منم دعا کنید لطفا:)