بسم الله الرحمن الرحیم
شما فرض کنید پسری سه سال به دنبال نیمه گمشده اش میگردد با چندین نفر هم ملاقات میکند اما آنها را نیمه گمشده خود نمی یابد تصمیم میگرد در ملاک های فرعی انعطاف به خرج دهد شاید همسفرش را بیابد
دختری هست که فانتزی های برای نیمه گمشده اش متصور است و گمان میکند همچین کسی وجود نخواهد داشت که همه ویژگی های مد نظرش را داشته باشد.یکسری مشکلات روحی جانکاهی هم دارد
خداوند این دو را به طرز عجیبی سر راه هم قرار میدهد
پسر که بعد ازسه سال جستجو فکر میکند این همانی است که باید... باورش نمیشود که حتی انعطاف هم لازم نیست این دقیقا دقیقا همانیست که دنبالش بوده
اما دختر یکسری مشکلات دارد با اینکه پسر99درصد از ملاک هایش را دارد اما او را برخلاف میل دلش از خود میراند
پسر که مصمم تر شده و مطمعن تر از انتخابش اصرار میکند که مشکل دختر را بداند دختر در برابر اصرار های او تاب نمی آورد و فکر میکند که اگر مشکلش را بگوید پسر خودش ناامید میشود و از او دست میکشد
دختر که مشکلش را میگوید در کمال ناباوری پسر میگوید اینکه چیزی نیست من تا آخرش هستم
دختر میگوید حل این مشکلات زمان میخواهد تا کی میتوانی صبر کنی؟؟
پسر میگوید تا هر زمانی من آسان انتخاب نکرده ام که آسان از دست دهم باهمه جور قشری صحبت کرده ام برای ازدواج اما نتوانستم بپذیرم خداوند در اوج ناامیدی شما را برسر راهم قرار داده نمیگذرم از شما
هرچه زمان میگذرد مشکل حاد تر میشود دختر تصور میکرد زود تر ازاینها تمام شود ولی تمام که نمیشود بدتر هم میشود
عداب وجدان معطل شدن پسر که حقیقتا انسان کاملی است و متدین است و با اخلاق و زمان برایش بسیار ارزشمند دختر را فرامیگیرد
شاید بتواند مشکلش را تحمل کند اما معطل شدن این چنین جوانی را نه
فکر هایش را میکند رضای خدا را در این می یابد که از دلش بگذرد و جواب قطعی نه را به پسر میدهد
هر چقدر پسر اصرار میکند که اگر برای مشکل مذکور است مشکلی نیست
دخترمیگوید به هر دلیلی جواب من نه است و پسر میگوید اگر شما مرا نخواهید من اصرار نمیکنم
همه چیز تمام میشود
حال که چند ماه از آن ماجرا گذشته و مشکل دختر تا حدودی حل شده به نظر شما چطور آن پسر را کاملا فراموش کند که اگر بخواهد با کس دیگری ازدواج کند یاد او که بهترین بود از نظرش مانع ازدواج با کس دیگری نشود؟؟