بسم الله الرحمن الرحیم
قرآنی را که استاد به من هدیه داده بود برمیدارم نه به قصد تلاوت و نه به قصد ثواب بلکه به قصد مطالعه...
انگار دفعه اول است که قرآن میخوانم انگار این آیات را تا به حال نه دیده ام ونه شنیده ام ...
مغزم پر سوال میشود که چرا اینجا خداوند فرموده جز خاشعان؟چرا خاشعان؟چرا صادقان نه؟بعد که می اندیشم حکمتش را میفهمم
گاهی تفسیر آیه را در گوشی ام میخوانم...
هنگامی که انذار میدهد خودم را جمع میکنم و حواسم رامتمرکز و هنگامی که از رحمانیتش سخن میگوید چشمانم را میبندم و با لبخندی غرق میشوم در دنیای تخیلاتم میبینم که در آسمانم و هاله ای از نور مرا فرا گرفته و من نشسته ام و سرم را برروی تکه ای ازنور قرار داده ام لبخندم عمیق تر میشود چون خود را در آغوش خدا می یابم چشمانم را که باز میکنم گونه های خیسم را پاک میکنم و باز میخوانم و میخوانم و ...سیر نمیشوم
قرآن کتابی است که مهجور است در نزد من زیاد به سراغش نرفته ام و زیاد از آن نمیدانم.این چه مسلمانی است؟این چه شیعه بودنی است؟تو از معجزه پیامبرت غافلی آنوقت دنبال کدام معجزه میگردی؟تا کی دوری و مدعی دوستی؟ازخودم بسیار ناراضی ام کاش بتوانم جبران کنم
وااای بر من ، وااای برمن ، وااای برمن
نمیدانم چطور جواب دهم؟؟؟