بسم الله الرحمن الرحیم
بابایی من تو حال گریون ازتون پابوسی خواستم
اما به جای حرم منو کشوندین کنار طبیعت و دریای زیبای خدا
تا حالم رو خوب کنید که با اون قیافه ی دماغ قرمز و چشای پف کرده خدمت نرسم؟
ای بابای رئوفم ای بابای بی نظیرم :) یعنی من هلاکِ این نگاه مهربون شمام
آقا جان به تلافی روز میلادتون که حالِ ترکوندن نداشتم که فقط اشک میریختم تسبیح دستم گرفتم و علی رغم نگاه های پرتیکه همسفرام صلوات میفرستم و تقدیم به شما میکنم
آتش وجودم را فقط دریای شما خاموش میکند و بس
+آبشار شیرآباد فک کنم
با این اوصافی که میگید قطعا این حس ناخرسندی از همین جمع ها ...