اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

حالتوخوب کن(مخصوص خانوم ها)

بسم الله الرحمن الرحیم

حالم گرفته بود شاید به خاطر تگرگ و خسارات بی شمارش به کشاورزا شاید به خاطر روزهای پایانی ماه عزیز شاید به خاطر بندهایی که هنوز در این ماه نتونستم خودم رو ازشون نجات بدم شاید به خاطر نگرانی هایی که دارم شاید بخاطر گذر عمر مثل برق ...

نمیدونم نمیدونم بلاخره الان دلم گرفته و باید با مسکنی هرچند موقتی حالم رو خوب کنم تا دوباره با انرژی به رمضان برگردم و روزهای پایانی این ماه رو به بطالت نگذرونم

که تقریبا غیر قابل جبران هست.

به قرآن دوست داشتنیم نگاه میکنم جلدصورتیش خراب شده

جرقه ای در ذهنم ایجاد میشه و میرم بساطمو میارم برای پوشیدن لباسی گل گلی به تن قرآنم

قبل از عملیات

                       

بعد از عملیات

                      

خدایا شکرت:))


+عزیزی که مخالف زدی دمت گرم کلی خندیدم.آخه مخالف چی هستی؟؟جلد کردن قرآن یا حال خوب؟:)))

۱۴:۱۹

نازک نارنجی دیگه نیستم

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی یه دانه دختر خانه باشی بخواهی نخواهی خیلی لیلی به لالا ات میگذارند و ممکن است تبدیل شوی به یک عدد نازک نارنجی...

اولین مبارزه من با این صفت در دبیرستان آغاز شد که به علت قبولی در مدرسه نمونه دولتی باید از خانواده دور میشدم و در خوابگاه میماندم

مبارزات زیاد هستند مخصوصا در دوران دانشجویی

 آخرین مبارزه مربوط به چند روز پیش است آنقدر برای من عظیم بود که حاضر بودم بروم در معدن بیل بزنم ، آب حوض خالی کنم ولی این کاررانکنم:)

پدر خروسی را آورده بودند که جانش را به جان آفرین تسلیم نمودنده بودند

مادر در خانه نبودند میتوانستم صبر کنم بیایند 

ولی وقتی مرا جو آن هم از نوع مبارزه میگیرد چیزی جلودارم نیست

آستین هارا بالا میزنم

دستکش دستم میکنم

ماسک هم میزنم 

حتی عینک آفتابی هم میزنم که صحنه های دلخراش را کمرنگ تر ببینم:)

آب جوش را در تشت میریزم خروس بی نوا راهم درون آن قرار میدهم

با کندن هر پرش اشک میزیزم

با خروس سخن میگویم و ازاو عذر میخواهم 

تا این مرحله را هر طوری بود سپری کردم

اما امان از دریدن شکم و بیرون آوردن اعما و احشا

چند بار حالت تهوع گرفتم و از مکان دور شدم آب خوردم و با دادن روحیه به خودم به صحنه برگشتم 

وقتی قلب کوچکش را دیدم باز گریه ام گرفت کلی قربان صدقه قلب کوچکش رفتم

و گفتم ببخش مرا که چاره ای جز این نداشتم

مادر ازاین کار من بهت زده بود و باورش نمیشد و قیافه مجهز من با عینک دودی برایش بسیار خنده دار بود

 انقدر میزان حساسیت من بالا بود که وقتی مادر مرغ یا گوشت در سینگ میشستند یا تکه تکه میکردند من کل آن روز را به سینک و آشپز خانه نزدیک نمیشدم دست به ظرف های آن روز نمیزدم و میگفتم بو میدهد یا وقتی مادر ماهی میپخت من از اتاقم بیرون نمی آمدم و برایم غذایم را در اتاقم می آوردند

اما اکنون من آن من سابق نیستم و ازین بابت بسی خوشحالم

پ.ن:دقت کردین این اواخر چقدر فخر فروشی میکنم؟ اما قصدم فخر فروشی نیست باور کنید:))


بی ریط نوشت:نهایت بد شانشی اینه که ژن چال گونه تو داداش کوچیکه روشن شه:((

۰۰:۲۱

تا بوی زلف یار در آبادی من است...

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی مادر مرا در درون خود حمل میکرد نمیدانستند که دخترم یا پسر

شبی که قرار بود پا به این جهان بگذارم پدر برای اقامه نماز به نمازخانه بیمارستان میرود و از فرط خستگی خوابش میبرد.خواب میبیند فرزندشان دختر است و نامش فاطمه...(بماند که در نماز خانه را قفل میکنند و از پنجره میپرد تا این نوید را به مادر دهد:))

در شب ولادت یکی از معصومین (ع) چشم به جهان میگشایم

اما نامم را فاطمه نمیگذارند یکی از نام های مادر آن معصوم را برای من انتخاب میکنند

 نامم را دوست داشتم نامی منحصر به فرد و خاص که آن زمان در شهر کوچک پدری فقط من به این نام بودم...

اما هیچ نامی برای من دوست داشتنی تر از نام های حضرت مادر نیست...

از بچگی حسرت این را داشتم که کاش نامم رنگ و بوی مادر را داشت

                                                                             ***

درست است که ازنسل شما بودن از سر من زیادی است و نتوانسته ام این امانت را به درستی حفظ کنم اما دخترتان دنبال بهانه است تا خودش را با نام و نشانه ای از شما متبرک کندمیشود مرا بایکی از نام هایتان خطاب کنید و دست مادری تان را مثل همیشه بر سرم بکشید؟

در کمال ناباوری که در اینترنت نام ها و القاب حضرت را جستجو میکردم نام خود را در میان القابشان یافتم...

باورم نمیشد تابه حال نشنیده بودم...

مادر همیشه مادری میکند اما دختر نمکنشناسی 

 به راستی که خداوند مارا شرمنده حضرت زهرا (س) آفرید

نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تو

۱۳:۳۸

ازپدر به دخترانش(لطفاخانوم ها بخونن)

بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امیر مولای متقیان بهتر است بگویم بابا جانمان میفرمایند:

                            "لا تصلی المراة عطلا"
                         زن بدون زینت نماز نخواند

الان ماباید چجوری فدای این پدر بشیم که حقش ادا بشه؟
در جهانی همه شور و همه شر*ها علی بشر کیف بشر
چگونه بشری...چگونه بشری...چگونه بشری
حالا بعضی ها بیان بگن اسلام زن رو محدود میکنه...بفرما !پدر میفرمایند برای صحبت با خدا که میروی زینت کن
چه حس خوبی ایجاد میشه برای زنی که برای خالقش برای هم صحبتی اش با معبودش زینت کند
دیگر چه نیازی است که برای غیر زینت کند؟
همه عقده هاش باز میشه خخخخخ
موافقین داخل سجاده به جز مهر و تسبیح و عطر، رژ لب و خط چشم و... رو هم اضافه کنیم؟؟؟
بعله اینجوریاس ما بچه مذهبی های باحال فقط برای خدا تیپ میزنیم تاکور شود آنکه نتواند دید
البته اول مطمعن بشید نامحرمی موجود نیست بعد برین سراغ آرای بیرای
بیایید زیبا به عاشقی بپردازیم

۲۱:۱۲

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan