اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

یکم کپ داشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

دیدید تو فیلمای دفاع مقدس یه عده هستن خودشونو به آب و آتیش میزنن برن خط مقدم بعد فرمانده شون اجازه نمیده و میگه تو باید عقب بمونی ولی اونا تو کتشون نمیره و فقط عشق خط مقدم دارن :)

هرچیم بهشون بگن عزیز جان تو رو اینجا لازم داریم اینجا هم مهمه ولی عشق خط مقدم کورشون کرده

حکایت منه...

از روزی که فهمیدم به دلیل سفرم به قم قطعا کرونا ندارم دارم میام سرکار و اصلا محیط کار من محیط خطرناکی نیست کاملا سالم وخود مردم فهیم شهرمم به علت این ویروس منحوس کمتر مراجعه میکنند و من این روزها سرکار مشغول خوندن کتاب های صفایی حائری ام تا کار کردن

وآموزش هام بیشتر محدود به همون مراجعه کننده هاست که خیلی کم اند

ولی دلم همش بی قراره رفتن به خط مقدمه ... یه شوری دارم که درمونش فقط خط مقدمه خستگی ناشی از خدمته

از وقتی هم تست کرونای پرستار مرکز پایین مثبت شده و همکارای اون مرکز گریختند وصحنه رو ترک کردند دلم میخواد برم اونجا و هر کاری که بتونم بکنم ولی گفتن شما پست خودتوخالی نکن کمک پیش کش ولی اعصابم داره بهم میریزه تو این جنگ بشینم وکتاب نوش جان کنم و بقیه پرپر بزنن

تو کتم نمیره آقاجان خط مقدم میخواممممممم عه بابا

+فیلم لیلی با من است رو هم دوباره دیدم وکلی خندیدم

+چرا وقتی دارم کتاب های صفایی میخونم نمیتونم جلو اشکامو بگیرم؟چرا انقدر اشک دم مشکم؟خسته شدم والا

+اوقات در خانه ماندن خود را به جز کتاب با چه پر میکنید که فقط سرگرمی نباشد و احساس وقت تلف کردن بهتان دست ندهد؟؟

+کتاب خیلی خیلییییییییییی جذاب هم لطفا معرفی کنید؟

البته فکر کنم از ترس کرونا حتی این ورا هم نمیاین :(

فقط میان لایک میکنین و جیم فنگ دیس لایکم نداره قالبم حرصتونو بهم اعلام کنید

پست قبل هم از قصد نظراتو بستم که یکم کلاس بزارم :)

#کرونا را شکست میدهیم ان شاالله

 

۱۳:۰۲

سبک باران

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت داریم از امام صادق علیه السلام که یکی از معانی رجب بارش است

اگر مقصود از بارش همان بارش رحمت الهی باشد

خودم را به مانند کسی میبینم که از ترس خیس شدن زیر چتر در باران قدم میزند

رجب ماه ترسوها یا شاید بهتر باشد بگویم ضعیف ها نیست رجب ماه عشاق دلیر است

کاش میتوانستم در رجب المرجب به حضور ولی خدا برسم و زیارت رجبیه بخوانم

خیلی غم انگیز است در جوار امام رئوف باشی و از آخرین زیارتت شاید یک ماه بگذرد

از امام رئوف گفتم چقدر برایم شوق انگیز بود زیارت امام رضا خواندن در حرم خواهر کریمه

 

               

حسی که در حرم این خواهر برادر دارم مثل پرواز در کرانه ای از مهربانیست 

این خواهر برادر برای من به مثابه حسین و زینب اند...

خیلی ظلم است رابطه ی این خواهربرادر راصرفا خواهربرادری بدانیم

هیچ خواهر برادری در عالم نیست که رایطه ای به این حد عاشقانه داشته باشند

رابطه ی  آنها فراتر از آنچیزیست که مادر داستان های عاشقانه میخوانیم فراتر از محبت خواهر برادر است بلکه رابطه امام و مأموم است که درخیال چون منی نمیگنجد

معرفت عمیق خواهر به ولایت برادر سبب شکل گیری این همه عشق میشود نه صرفا رابطه ی خونی...

 

+لجم میگیرد عکس هایی که میگذارم کجکی میشود.چرا آخر؟:)

++در خط مقدم مبارزه با کرونا نیستم چون معمولا با افراد سالم سروکاردارم اما پشت جبهه هم مهم است دیگر.ان شاالله مفیدباشیم

ماگرزسربریده میترسیدیم

درمحفل عاشقان نمیرقصیدیم

۱۰:۴۶

سلسله ی موی دوست

بسم الله الرحمن الرحیم

داشتم اسامی اش را میخواندم و از زیبایی هرکدام قلبم به وجد می آمد

تا رسیدم به الواجد...

معنی اش یابنده است

تکرار کردم الواجد الواجد الواجد

وباز غش و ضعفی که براش رفتم

ما از خدای گم شده ایم او به جستجوست

 

+دربساط آرزوها لیله الزلف تو جویم...

+عکس کاملا بی ربط:)

                                          

 

۲۳:۳۳

رزمندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

یامحمدابن علی یا باقرالعلوم

کاش من هم میتونستم در خط مقدم مبارزه علیه کرونا بجنگم

کاش من هم میتونستم برای مردم عزیز سرزمینم ذوب بشم 

کاش من هم در راه سلامت و جان مردم سرزمینم بمیرم

.

.

.

دل پری از وزارت بهداشتی که خودم جزئی ازون هستم دارم

دل پری از بعضی سیاست ها و بی تدبیری ها که با جان مردم بازی میکنه دارم

دل پری از داغانی این سیستم که خودم هم جزئی ازون هستم دارم

 

#جنگ جنگ تا پیروزی

#خدا با ماست

#پیروزی از آن ماست

#همه چیز دست خداوتحت اراده اوست

#قوی باشیم و متوکل

#کرونا راشکست میدهیم

#کرونا کوچک تر از اراده ماست

#دوستتون دارم مردم مسلمان سرزمینم

 

۲۱:۱۷

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست

 

عشق همچنان جاریست و گریزی از عشق نیست من به دنبال عشق میدوم و در جستجوی عشق از پا نخواهم نشست

 

+بهش میگم در یک ماه گذشته احساس غمگینی اضطراب بی قراری افسردگی نداشتی

میگه:نه مگه با آهنگای شادی که الان هست آدم افسرده میشه؟

من هیچ من نگاه...نمیدونستم آهنگ های جلف و بی محتوا میتونه این قابلیت رو داشته باشه

من فقط اهل آهنگ نیستم یا شماهم؟

 

+این الرجبیون؟فردا یکم رجب المرجب.خوشحالم یکبار دیگه رجب رو درک خواهم کرد(البته اگه تا فردا زنده باشم)

 

+#ما کرونا را شکست میدهیم

ان شاالله

 

۱۰:۰۴

نیازی به نام نوشتن

یافاطر

درحالی که دنبال کتاب خاصی تو کتابخونه ام میگشتم چشمم خورد به یه سررسید قرمز که روش با خودکار نوشته بودم:دفتر زمزمه ها ورود ممنوع

از حدودای 12 سالگی توش نوشتم تا حدودای 20سالگی اوایل زمان نوشته ها به هم نزدیکه و از حدود 18 سالگی خیلی کم نوشتم

تفاوت نوع نگارش نوشته ها حال وهوای اونها از اول به آخر خیلی زیاد هست

اون اوایل کلی گل و بلبل و عکس کنار نوشته هام بوده و چقدر نثرم کودکانه وخطم متعجبانه

کم کم وارد فاز عشق شدم تقریبا از حدود 15سالگی نامه هام اکثرا برای حضرت فاطمه اس چه حالم خوب بوده چه حالم بد پای بی بی در میان بوده اونقدر با ایشون ندار بودم و با پررویی حرف میزدم که الان نگاه کردم گفتم عجب دیونه ای بودما !

جالبه اسم خودم رو تو اون دفتر سیده زهرا گذاشتم و گاهی هم به خودم نامه نوشتم.کلا آدم پررویی بودم وهستم و شاید خواهم بود

ازیک زمانی پای شهدا به نوشته هام باز شدن وشهید همت بیشترین نقش رو داشتند

بیشترین دغدغه ام توی نوشته هام ترس از تلف شدن وقت وعمرم بوده دغدغه ای که هنوز هست:(

از یک تایمی دیگه ننوشتم و ننوشتم و حالم خیلی بد بوده وترس از خونده شدنشون هم بوده چون چند باری تقویمم دست دیگران افتاده بود

البته به صورت پراکنده نوشته هایی از خودم در 19 سالگی و 20 سالگی و22سالگی در جاهای دیگه پیدا کردم

تا اینکه اینجا رو برای نوشتن انتخاب کردم با این تفاوت که علاوه بر خودم وخدا افراد دیگه ای که نمیشناسمون هم میخونند نوشته هام رو

در نگاه اول جدابیت داره اینکه در رابطه با نوشته ات کسی بیاد و نطر بده و همش سکوت و سکوت سکوت حاکم نباشه(اتفاقی که در نوشته های سررسیدم می افتاد)

دوستانی پیدا کنی که حرف دلتو بزنی و همه ی حرفات فقط دونفره(من وخدا)نباشه

اما امان از وقتی که اینجا هم امنیت نداشته باشی...

کجا برم برای نوشتن ؟ به کجا فرار کنم برای حرف زدن؟

 

+ دریایی و دل دادی یک روز به دریایی
این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی

عیدتون خیلی مبارک

تولد مادرمون خیلی مبارک

خیلی التماس دعا

در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر!
      ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

۱۱:۵۳

پا گشا

یا مقلب القلوب والابصار

پاگشا شد زیارتم با زیارت سیدالکریم حضرت عبدالعظیم

چقدر چقدر دلم هوای کربلا گرفت خواب کربلا رو هم که دیده بودم زیارت حضرت کریم هم من رو بیشتر هوایی کرد

با دیدن سر در حرم که نوشته بود ادخلوها بسلام آمنین دیگه رسما غش کردم آخه کربلا هم سر در حرم ارباب هم همینو نوشته

موقع زیارتنامه هم اونجا که میگه یا من بزیارت ثواب زیارت سیدالشهدا یرتجی خودم رو در محضر حسین علیه السلام فرض کردم

وچقدر به وجد اومدم از زیارت برادر امام رضا جانم و چقدر این مملکت رو بچه های موسی ابن جعفر عطرآگین کردند

یک سمتش امام رضا یک سمتش فاطمه معصومه یک سمتش شاه چراغ و همه شهر ها یه امام زاده با نسب موسی ابن جعفر

اونجای زیارتنامه السلام علیک یا اخاالرضا الغریب یا حبیب ابن حبیب چقدر دلم امام رضایی شد چقدر قلبم به یاد امام رئوف دچار رقت شد 

بعداز زیارت سه امام زاده رفتم شبستان سر قبر شهید وحید زمانی...شهیدی که با حاج کربلایی قاسم به عروج رسید

و بعد هم شهید مدافع حرم

سر قبر طیب هم به یاد حضرت حر رفتم که در حال بنایی بود و بسته...

همه این هارا تنهایی رفتم چون طبق معمول همسفرا ناپایه :)

خیلیم راضیم و این تنهایی برام لذت بخش شده و تحمل شخص دومی رو هم ندارم که هی غر بزنه.زنده باد خودم :)

+یعنی همه جا من باید مامان باشم تنها وقتی من نقش مامان ندارم که مامانم و خاله هام حضور داشته باشند چون به اندازه کافی اونا تو نقش مامان فرو رفتند و من راحت میتونم لنگامو دراز کنم :)

+یه چیز با مزه بگم؟میرزا قاسمی دل پذیر :)

نه واقعا یه چیز با مزه بگم؟

هنوز دستام تازه رسید به مشبک های ضریح حضرت کریم و بوسیدم و اومدم کنار یه حاج خانوم مهربون در حالی که لبخند میزد اومد (شبیه یکی از بازیگرای پیر زن بود ولی نمدونم اسمش چیه) نه گذاشت نه برداشت گفت عروسم میشی؟؟

یعنی رو کردم به آقا گفتم بزار پام برسه بعد موجبات شادی و خنده ی مارو فراهم کن :))

حاج خانومای مشهدی خیلی تو حرم برا پسراشون دنبال دختر میگردن نمدونستم همه حرما این پتانسیلو داره :)

بهرحال اگر از بی شوهری رنج میبرید و فقط بودن یک شوهر براتون مهمه نه چیز دیگه ای تاکید میکنم فقط بودن شوهر. کجا؟حرم...چی؟حرم...چجور؟حرم...

+این لیندارو که دیدم داغ دلم تازه شد مردم لیندا دارن ماهم لیندا داریم.لیندای من صد سال عمرشه ولی هنوز مثل یه دختر ۱۴ سالس اصلا رشد نمیکنه

+علت عکسهای داغون عکاس نیست مشکل از گوشی قراضه اس

۲۳:۲۰

نور و لکه سیاه

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

مشهد-نیشابور-سبزوار-شاهرود-تهران-قم

السلام علیک یا بنت موسی ابن جعفر

مسیر بین برادر و خواهر رئوف برادر و خواهر مهربان برادر و خواهر کریم برادر و خواهر جان

جاده ای که هردوطرفش وصل میشود به نور

خیلی سنگیت میخواهد نامهربان بودن و بدخلق بودن در این مسیر سراسر مهر

ومن سراسر سنگ وسط این جاده چه میکنم؟

۰۸:۴۱

پریشان گویی3

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی میرم پیاده روی وسط راه دلم میخواد بشینم گریه کن و بگم غِلَط کِردُم غِلَط کِردُم  بس که خسته ام و نمیکشم ولی مجبورم میفهمین مجبور

اخیرا همیشه خستم حتی وقتی از خواب بیدار میشم...

خدایا کی این خستگی لعنتی تموم میشه

 

+فداش بشم خدارو میگم ...

انقد خوشش میاد به من ضدحال بزنه بعد بهم بفهمونه اصلا اینا ضد حال نیست برات خیلیم خوبه

من از دار دنیا یه انگشتر عقیق داشتم که هرروز با دیدنش کلی ذوق میکردم و دوستش داشتم نمیدونید چه بلاهاکه سرش نیومد اولا که کلی خاستگار داشت و میخواستند از من کشش برن بعدم روی نگین خوشرنگ و دلرباش یه خش بدی افتاد یه روزم دیدم قسمت پایین رکابش ترک خورده و اون ترک بعد چند روز قشنگ باز شد که دادم درستش کردند الانم که یه بنده خدایی لگدش کرد 

                     

+شاید سفر قممون به خاطر ویروس کرونا کنسل بشه

شایدم رفتیم...

همسفرام دبه کردن

 

+دلم ازین روسری چریکی ها میخواد ولی فک کنم خیلی ضایع باشه.نه؟

 

                                                                          

 

 

۱۱:۳۸

الحمدلله علی کل حال

بسم الله الرحمن الرحیم

آومده بود که باز حرف بزنه...

فقط گوش دادم به حرفاش حرفایی که تمومی نداشت حرفایی که از دخترش میزد دختری که اسمش فاطمه بود

دختری که با هزار امید میفرستش خونه بخت

و شوهرش انقدر عرصه رو بهش تنگ میکنه که خودکشی میکنه

والان این مادر تبدیل شده به یه مرده متحرک با یه پلاستیک پراز قرص و دارو

با فشار16...

وسط حرف زدن گاهی بلند میشد گاهی داد میزد یهو آروم میشد گریه میکرد اصلا حالش دست خودش نبود

گفتم یه چیزی بگم گوش میکنی؟برو پیش روانشناس

گفت برم که چی بشه؟بزار به درد خودم بمیرم

گفتم اگر نمیخوای با کسی حرف بزنی پس چرا میای پیش من؟

خب من نمیتونم قادر نیستم که برات کاری کنم جز گوش دادن و حرف هایی که شاید درست نباشه روانشناسم قادر نیست همه کارها دست خداست ولی خداوند اهل علم رو  واسطه ای قرار داده برای اینکه حالتو خوب کنی

تو الان فقط خودت نیستی مادر دوتا بچه دیگم هستی حق نداری با خودت اینکارو بکنی الان تو دوساله هزار بلا سرت اومده هزار قرص بهت دادن خوردی در حالی که ازون اول باید میرفتی پیش روانشناس باید میرفتی روانت رو درمان میکردی

نه اینکه روز درمیون دگزا بزنی و قرص زیر زبونی بخوری

گفت پیش کی برم؟

آدرس اوشون رونوشتم گفتم برو پیششون و مطمعن باش برات لازمه این همه پولی که پای متخصصای مختلف میریزی برو و یه بار برای روانت خرج کن..

 

خوشحال بودم شغل من جوری هست که با آدمای سالم سروکار دارم نه بیمار و رسالت من پیشگیری از بیماری هاست

به اینجای کار فکر نکرده بودم که مردم در به در دنبال کسی میگردن تا دردهاشون رو به اشتراک بذارن دربه در دنبال یه گوش هستند

وچقدر من ناتوانم برای این کار وچقدر من ضعیفم برای این کار

اینجوری فایده نداره باید قوی شم

 

+یه سررسید پیدا کردم که مخصوص دلنوشته های من بوده یکی از نوشته هاش مال زمانی بود که من ۲۰ ساله بودم موقعی که داشتم مینوشتم حالم خیلی وخیم بوده از قطرات اشکی که چکیده و نوع بیانم کاملا مشخصه ...

اما هرچه به وسط نوشته نزدیک تر شدم انگار آروم تر شدم و حالم بهتر شده برام جالب بود که چه راحت حالم خوب شده با چندتا جمله با چندتا آیه با چندتا اظهار عشق و اینکه خداهست اینکه تنها نیستم و تکیه گاهی مثل خداهست حالم خوب شده 

 من خیلی راحت تر اونی که فکرشو بکنید خوشحال میشم بدن من به کم ترین محبت ها واکنش نشون میده حتی محبتی که خودم برای خودم جور کنم 

اوشون گفتند باید حالت رو درونی خوب کنی باید درونی دنبال آرامش بگردی

و باپیداکردن این سررسید فهمیدم من اونقدرام بیرونی نیستم و میتونم خودم برای خودم آرامش سلب شده توسط دیگران رو برگردونم...من تونستم من میتونم

ان شاالله

۲۲:۵۴

در جُستجوی عاشِقی

یَا مَــنْ بیـده کُــل مِفـتاح

السلام علیک فی آناء لیلک واطراف نهارک
Designed By Erfan Powered by Bayan